ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
کِهکِشَندneap tideواژههای مصوب فرهنگستانپایینترین گسترۀ کشندی ماهانه، در زمان تربیع ماه و هنگامی که اثر ماه، اثر خورشید را خنثی کند
رأی نامخوانroll-call vote, roll-call voting, roll call/ rollcall/ roll-call/ roll calls, vote by yeas and nays, yeas and nays, yea-and-nay rollcall, call of the voteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رأی شمارشی که در آن هر رأیدهنده با خوانده شدن نامش رأی خود را اعلام میکند و به نام او ثبت میشود
نابسامان کارلغتنامه دهخدانابسامان کار. [ ب ِ ] (ص مرکب ) هلوک . زانیه . بلایه . بدکاره : زنی نابسامان کار.
ناآزمودگی کارلغتنامه دهخداناآزمودگی کار. [ زِ / زْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) کارناآزمودگی . بی تجربگی . نامجرب بودن . نداشتن مهارت : غِرَّة و غرارَة؛ ناآزمودگی کار. (منتهی الارب ).
ناآزموده کارلغتنامه دهخداناآزموده کار. [ زِ / زْ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ناشی . ناورزیده . مقابل آزموده . بی وقوف . بی تجربه . نااستاد. صاحب منتهی الارب آرد: غُفِل ، مطرِمذ، ناآزموده کار. ضَرَع ؛ سست بدن ناآزموده کار.و نیز در معنی کلمات
ناآزموده کاریلغتنامه دهخداناآزموده کاری . [ زِ / زْدَ / دِ ] (حامص مرکب ) ناشی گری . نااستادی . (ناظم الاطباء). ناآزمودگی . بی تجربگی . نپختگی . ناورزیدگی . عدم مهارت . تازه کاری . بی اطلاعی . بی وقوفی . نداشتن تبحر.
ناتجربه کارلغتنامه دهخداناتجربه کار. [ ت َ رِ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) خمر. (منتهی الارب ). نامجرب . ناآزموده . کارناافتاده . که کارآزموده و عالم و عامل و مجرب نیست . صاحب منتهی الارب آرد: بلهاء، زن نادان ناتجربه کار از خاندان بزرگ . (منتهی الارب ).
unfitدیکشنری انگلیسی به فارسینامناسب، نا مناسب کردن، نا مناسب، ناباب، غیرمقبول، ناجور، نا کار، نا شایسته
uselessدیکشنری انگلیسی به فارسیبلا استفاده، بی فایده، غیر قابل استفاده، بیهوده، بی مصرف، عبث، غیر ضروری، باطله، زائد، عاری از فایده، عاطل، خنثی، نا کار
نالغتنامه دهخدانا. (ع ضمیر) ضمیر است برای متکلم معالغیر (اول شخص جمع) و مشترک است در رفع و نصب و جر : ربنا اننا سمعنا. (قرآن 193/3) (المنجد).به هرچ از اولیا گویند صدقنی و وفقنی به هرچ از انبیا گویند آمنا و صدقنا. <p class
نالغتنامه دهخدانا. (اِ) مخفف «ناو» است در ناخدا. رجوع به ناخدا شود. || و به معنی نای و نی هم آمده . (برهان ). نی را گویند و آن را نای نیز خوانند. (از جهانگیری و شعوری ) : نئی چنگی که ناساز تمامی تو هم نا میزن آن سازت تمام است . شرف الدین
نادیکشنری عربی به فارسیمال ما , مال خودمان , براي ما , مان , متعلق بما , موجود درما , متکي يا مربوط بما , مارا , بما , خودمان , نسبت بما
دانالغتنامه دهخدادانا. (اِخ ) ملافخرالدین کشمیری از مشاهیر شعراست در عهد فرخ سیر وارد شاه جهان آبادشد و در زمره ٔ منشیان حکمران آنجا درآمد و مأمور تحریر «شاهنامه ٔ فرخ سیری » گردید از آنجا بکشیمر بازگشت و به سال 1150 هَ . ق . درگذشت . این بیت او راست :دل
دانالغتنامه دهخدادانا. (اِخ ) نام یکی از سران غز در قرن پنجم هجری . این مرد بهمراهی بوقا و کوکتاش و منصور از رؤسای آن طوایف در 429 بمراغه رفته و جامع آنجا را آتش زده و اهل شهر و کردان هذبانیه را کشته است . (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص <span class="hl"
کاخ آپادانالغتنامه دهخداکاخ آپادانا. [ خ ِ ] (اِخ ) از کاخهای دوره ٔ هخامنشیان در تخت جمشید. در رساله ٔ «شرح اجمالی آثار تخت جمشید» آمده : کاخ عظیمی است که ستونهای بلند و پلکانهای مفصل آن مهمترین آثار موجود تخت جمشید بشمار میرود. کاخ مزبور از طرف شمال و مشرق بحیاط وسیعی مشرف بوده در هر یک از آن دو س
درازنالغتنامه دهخدادرازنا. [ دِ ](اِ مرکب ) درازنای . محل درازی . (از برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). مستطیل . || درازا. طول . درازی . (ناظم الاطباء): فوت ؛ بالای میان هر دو انگشت به درازنا. (السامی فی الاسامی ). و رجوع به درازنای شود.
درانگیانالغتنامه دهخدادرانگیانا. [ ] (اِخ ) درانگ . درانگه . زرنگ . سیستان . رجوع به زرنگ و ایران باستان ج 3 ص 2189 و 2258 شود.