ناآگاهلغتنامه دهخداناآگاه . (ص مرکب ) نامطلع. بی خبر. نامستحضر. که خبردار نیست . که آگاه نیست . || خفته . ناهوشیار. غیر متیقظ. || نااستاد. بی تجربه . که واقف و ماهر نیست . مقابل آگاه . رجوع به آگاه شود.
ناآگاهدیکشنری فارسی به انگلیسیignorant, insensible, unaware, unawares, unbeknown, unconscious, unknowing
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
کِهکِشَندneap tideواژههای مصوب فرهنگستانپایینترین گسترۀ کشندی ماهانه، در زمان تربیع ماه و هنگامی که اثر ماه، اثر خورشید را خنثی کند
رأی نامخوانroll-call vote, roll-call voting, roll call/ rollcall/ roll-call/ roll calls, vote by yeas and nays, yeas and nays, yea-and-nay rollcall, call of the voteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رأی شمارشی که در آن هر رأیدهنده با خوانده شدن نامش رأی خود را اعلام میکند و به نام او ثبت میشود
ناآگاهیلغتنامه دهخداناآگاهی . (حامص مرکب ) مقابل آگاهی . ناآگاه بودن . غفلت . بی خبری . رجوع به آگاهی شود.
ناآگاهانلغتنامه دهخداناآگاهان . (ق مرکب ) غفلةً. بغتةً. ناگاه . ناگاهان .ناگه . ناگهان . || علی العمیاء. ندانسته .
ناآگاهیلغتنامه دهخداناآگاهی . (حامص مرکب ) مقابل آگاهی . ناآگاه بودن . غفلت . بی خبری . رجوع به آگاهی شود.
ناآگاهانلغتنامه دهخداناآگاهان . (ق مرکب ) غفلةً. بغتةً. ناگاه . ناگاهان .ناگه . ناگهان . || علی العمیاء. ندانسته .
ناآگاهی نمودنلغتنامه دهخداناآگاهی نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تغافل . (دهار). خود را به بیخبری زدن . تجاهل . به بی خبری تظاهر کردن .
ضمیر ناآگاهunconscious (the)واژههای مصوب فرهنگستاندر نظریة روانکاوی، بخش عمدة حوزة روان که محتوای آن بهسهولت در ضمیر آگاه دسترسپذیر نیست؛ یا از آغاز آگاهانه نبوده یا درنتیجة سازوکار واپسزنی از ضمیر آگاه پسرانده شده است