نابالغلغتنامه دهخدانابالغ.[ ل ِ ] (ص مرکب ) کودک . آن که هنوز به سن تمیز نرسیده باشد. (آنندراج ). نارسیده . کودکی که به سن بلوغ و رشد نرسیده باشد. (ناظم الاطباء). صغیر. خواب نادیده . به حد مردان نرسیده . به حد زنان نرسیده : شنیدم که نابالغی روزه داشت به صد محنت آ
نابالغفرهنگ فارسی عمیدپسر یا دختری که به بلوغ شرعی نرسیده. Δ سن بلوغ شرعی برای پسر پانزدهسالگی و برای دختر نهسالگی است.
نابالغفرهنگ فارسی معین(لِ) [ فا - ع . ] (ص .) 1 - آن که به سن بلوغ نرسیده . 2 - آن که قوة تشخیص و تمیز ندارد، ساده لوح .
نوبالغلغتنامه دهخدانوبالغ. [ ن َ/ نُو ل ِ ] (ص مرکب ) پسری نوبالغ؛ ریدک خواب دیده . دختر نوبالغ؛ عالق . (یادداشت مؤلف ). پسر یا دختری که تازه به حد بلوغ رسیده است . تازه بالغشده . نوبلوغ .
نوبلوغلغتنامه دهخدانوبلوغ . [ ن َ/ نُو ب ُ ] (ص مرکب ) تازه بالغ. نوجوان : نوبلوغی که بود شاگردش بردوانید و همچنین کردش .سعدی .
نابالغیلغتنامه دهخدانابالغی . [ ل ِ ] (حامص مرکب ) صفت نابالغ. نابالغ بودن . نارسیدگی . صغر. || نادانی . بی تمیزی .
چهل نابالغانلغتنامه دهخداچهل نابالغان . [ چ ِ هَِ ل ِ ] (اِخ ) قله ای است در جنوب نهاوند که 4500 گز ارتفاع دارد و پوشیده از برف میباشد. (یادداشت مؤلف ).
نابالغیلغتنامه دهخدانابالغی . [ ل ِ ] (حامص مرکب ) صفت نابالغ. نابالغ بودن . نارسیدگی . صغر. || نادانی . بی تمیزی .