نابلدلغتنامه دهخدانابلد. [ ب َ ل َ ] (ص مرکب ) که راه نبرد. که راهی را نداند. که طریقی را نشناسد. که راه نداند. که نشناسد. || ناشی . که وارد به کاری نیست . که مهارت و آشنائی به کاری ندارد.
ناآشنافرهنگ مترادف و متضاد۱. بیگانه، غریب، غریبه، غیر، مجهولالهویه، ناشناخته، ناشناس، نامانوس ۲. نابلد، ناوارد ≠ آشنا
بیدقفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیاده شطرنج، پیاده ≠ سوار ۲. بیرق ۳. اختر، ستاره، کوکب، نجم ≠ قمر ۴. بلد، بلدچی، راهنما ≠ نابلد
جبین گرفتهلغتنامه دهخداجبین گرفته . [ ج َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ترش رو. (بهار عجم ) : پیش جبین گرفته مکن عرض احتیاج ای نابلد مکوب دری را که باز نیست .اثر شیرازی (از بهار عجم ).