ناتراشیدهلغتنامه دهخداناتراشیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناتراش . چوب و غیر آن که تراشیده نشده باشد. (فرهنگ نظام ). ناهموار. (آنندراج ). تراشیده نشده . ناسترده . جلا داده نشده . (ناظم الاطباء). نتراشیده . زبر. ناهموار. ناصاف : ز آ
ناتراشیدهفرهنگ فارسی عمید۱. درشت و ناهموار؛ تراشیدهنشده.۲. [قدیمی، مجاز] سخن زشت و ناهنجار: ◻︎ به یک ناتراشیده در مجلسی / برنجد دل هوشمندان بسی (سعدی: ۸۸).۳. [قدیمی] بیادب؛ بیتربیت.
ناخراشیدهلغتنامه دهخداناخراشیده . [ خ َ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) ناخار. ناتراشیده . ناهموار. ناملایم . مرادف ناتراشیده . رجوع به ناتراشیده و خراشیده شود.