ناتمام

nātamām

معنی

ناقص؛ کامل‌نشده؛ به‌پایان‌نرسیده.

مترادف

تمامناشده، غیرکامل، ناقص ≠ کامل

برابر پارسی

نیمه کاره

جست‌وجوی دقیق

ناتمام

لغت‌نامه دهخدا

ناتمام . [ ت َ ] (ص مرکب ) نابالغ. (غیاث ) (آنندراج ). تمام و کامل نشده . (ناظم الاطباء).ناپخته . نپخته . خام . ناقص . مقابل کامل : وگر در بازگشتن ناتمام است به آتش در بماند زانکه خام است . ناصرخسرو.از طاعت تمام شو

ناتمام

فرهنگ فارسی عمید

ناقص؛ کامل‌نشده؛ به‌پایان‌نرسیده.

ناتمام

دیکشنری فارسی به عربی

جزيي , غير حاسم , معيوب , ناقص

ناتمام

دیکشنری فارسی به انگلیسی

half, half-, halfway, immature, imperfect, inchoate, incomplete, partial, rough, roughcast, sketchy, unfinished

ناتمام

فرهنگ فارسی معین

(تَ) (ص .) پایان نیافته .

جست‌وجوی هم‌آوا

ناتمام عیار

لغت‌نامه دهخدا

ناتمام عیار. [ ت َ ] (ص مرکب ) صفت زر و سیم مغشوش و ناسره . که عیارش تمام نیست : به سوق صیرفیان در حکیم را آن به که بر محک نزند سیم ناتمام عیار.سعدی .

جرعه ٔ ناتمام

لغت‌نامه دهخدا

جرعه ٔ ناتمام . [ ج ُ ع َ / ع ِ ی ِت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آشام ناقص : جان خاک تو شد که خاک راهم از جرعه ٔ ناتمام روزی است .خاقانی .

تقرب ناتمام

missed approach

واژه‌های مصوب فرهنگستان

تقربی که به هر دلیل، نظیر کم بودن دید یا سرعت زیاد هواگَرد یا اشغال بودن باند، به فرود هواگَرد منجر نشود

ناتمام ماند

دیکشنری فارسی به عربی

أخْفَقَ

کارهای ناتمام

دیکشنری فارسی به انگلیسی

loose ends

جست‌وجوی مشابه

ناتمامی

لغت‌نامه دهخدا

ناتمامی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) نقصان و قصور. (ناظم الاطباء). ناتمام بودن . ناقص بودن . کامل نبودن . صفت ناتمام : بدرتمام روزی در آفتاب رویت گر بنگرد بیارد اقرار ناتمامی .سعدی .غمز و نمامی چون اظهار ناتمامی می کرد.