ناتوان بینلغتنامه دهخداناتوان بین . [ ت َ ] (نف مرکب ) حاسد زیرا که کسی را توانا دیدن نمیتواند. (غیاث ). رشکین . حسود. بدخواه . (ناظم الاطباء) : چشم او دید دست من بوسیدآن که میگفت ناتوان بین است .میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج ).
ناتوانلغتنامه دهخداناتوان . [ ت َ ] (ص مرکب ) علیل . بیمار. (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. دردمند : بادا دل محبش همواره با نشاطبادا تن عدویش پیوسته ناتوان . فرخی .هر چند ناتوانیم از این علت . (تاریخ بیهقی ص
ناتواندیکشنری فارسی به انگلیسیdecrepit, feeble, flabby, helpless, impotent, incapable, less _, powerless, unable, unequal, weak, weakling
ناتوانلغتنامه دهخداناتوان . [ ت َ ] (ص مرکب ) علیل . بیمار. (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. دردمند : بادا دل محبش همواره با نشاطبادا تن عدویش پیوسته ناتوان . فرخی .هر چند ناتوانیم از این علت . (تاریخ بیهقی ص
ناتواندیکشنری فارسی به انگلیسیdecrepit, feeble, flabby, helpless, impotent, incapable, less _, powerless, unable, unequal, weak, weakling
ناتوانلغتنامه دهخداناتوان . [ ت َ ] (ص مرکب ) علیل . بیمار. (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. دردمند : بادا دل محبش همواره با نشاطبادا تن عدویش پیوسته ناتوان . فرخی .هر چند ناتوانیم از این علت . (تاریخ بیهقی ص
دولت ناتوانweak stateواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که در نتیجۀ کاهش درآمد ملی و گسترش تنشهای قومی و مذهبی دیگر توانایی انجام وظایفش در برابر شهروندان را ندارد و در آستانۀ برخوردهای آشکار قرار گرفته است