ناتوانیلغتنامه دهخداناتوانی .[ ت َ ] (حامص مرکب ) مرض . علت . بیماری . رنجوری . دردمندی . ناتندرستی . علیل بودن . صفت ناتوان : وز آن ناتوانی که آمد به سام که بیماری آورد ما را به دام . فردوسی .بیماری که اشارت طبیب را سبک دارد هر لحظه
ناتوانیدیکشنری فارسی به انگلیسیdebility, disability, dotage, failure, helplessness, impotence, inability, incapacity, languor, powerlessness, weakness
ناتوانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیحالی، درماندگی، رخوت، سستی، ضعف، عجز، کمزوری، نازورمندی ۲. عنن ≠ توانمندی