ناخواستلغتنامه دهخداناخواست . [ خوا / خا ] (ن مف مرکب ) بلااراده .(حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی بی طلب باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرا). طلب نشده . درخواست ناشده . خواهش ناکرده . (ناظم الاطباء). نخواسته . || (مص مرخم ) کراهت . نخواستن . عدم رغبت . بی میلی <span
ناخوستلغتنامه دهخداناخوست . [ خوَس ْ / خُس ْ ] (ن مف مرکب ) هر چیز که آن را به پای کوفته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج ). جائی که لگدکوب شده باشد. جائی که مسطح و برابر کرده شده باشد. (ناظم الاطباء). ناخوست ، بضم خا و سکون واو و سین مهمله در سروری به معنی پای خوس
ناخواستنلغتنامه دهخداناخواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص منفی ) نخواستن .نطلبیدن . طلب نکردن . تقاضا نکردن . درخواست نکردن .
ناخواستارلغتنامه دهخداناخواستار. [ خوا / خا ] (ص مرکب ) که طالب نیست . که خواستار نیست . که نمی خواهد. مقابل خواستار. رجوع به خواستار شود.
ناخواستنیلغتنامه دهخداناخواستنی . [ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل خواستن نیست . که طلب کردن را نشاید. که نباید تقاضا و طلب کرد. که نباید خواست .
ناخواستهلغتنامه دهخداناخواسته . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) نطلبیده . تقاضا نکرده . بدون تقاضا. نخواسته . خواهش نکرده . درخواست نکرده . بی سؤال . بی طلب . بدون تمنا و درخواست : کلید د
تکارهلغتنامه دهخداتکاره . [ ت َ رُ ه ْ ] (ع مص ) ناخواست و ناپسند داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ناخواستنلغتنامه دهخداناخواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص منفی ) نخواستن .نطلبیدن . طلب نکردن . تقاضا نکردن . درخواست نکردن .
ناخواستارلغتنامه دهخداناخواستار. [ خوا / خا ] (ص مرکب ) که طالب نیست . که خواستار نیست . که نمی خواهد. مقابل خواستار. رجوع به خواستار شود.
ناخواستنیلغتنامه دهخداناخواستنی . [ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل خواستن نیست . که طلب کردن را نشاید. که نباید تقاضا و طلب کرد. که نباید خواست .
ناخواستهلغتنامه دهخداناخواسته . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) نطلبیده . تقاضا نکرده . بدون تقاضا. نخواسته . خواهش نکرده . درخواست نکرده . بی سؤال . بی طلب . بدون تمنا و درخواست : کلید د