ناخواهانلغتنامه دهخداناخواهان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) ناخوش . نادلپسند. غیرمطلوب . (ناظم الاطباء). || ناخواه . بی میل . که خواستار نیست : هر چند دل سلطان ناخواهان است اریارق را و غازی را خواهان . (تاریخ بیهقی ص <span class="hl" dir="ltr"
ناخواهان شدنلغتنامه دهخداناخواهان شدن . [ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زهد. (دهار). زهادت . (مجمل ).
ناخواهانیلغتنامه دهخداناخواهانی . [ خوا / خا] (حامص مرکب ) زهد. (منتهی الارب ). کراهت . نفرت . (یادداشت مؤلف ). بی رغبت شدن . نخواستن . عمل ناخواهان .
ناخواهانیلغتنامه دهخداناخواهانی . [ خوا / خا] (حامص مرکب ) زهد. (منتهی الارب ). کراهت . نفرت . (یادداشت مؤلف ). بی رغبت شدن . نخواستن . عمل ناخواهان .
ناخواهان شدنلغتنامه دهخداناخواهان شدن . [ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زهد. (دهار). زهادت . (مجمل ).
اطنفلغتنامه دهخدااطنف . [ اَ ن َ ] (ع ص ) بصورت صیغه ٔ تعجب بدین سان آید: ما اطنفه ؛ چه کم خوار و ناخواهان و کم مال است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).چقدر زاهد است . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زُ ] (ع مص ) بی رغبت شدن . (ترجمان القرآن ) (از تعریفات جرجانی ). زاهد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناخواهان شدن . پارسا شدن . (دهار). ناخواهانی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زهادة. (ناظم الاطباء). روی بازگردانیدن از چیزی است بواسطه ٔ حقیر شمردن آن چیز. (از اقرب ال
اریارقلغتنامه دهخدااریارق . [ ] (اِخ ) حاجب سالار هندوستان در زمان محمود غزنوی که مسعود در آغاز سلطنت وی را مثال داد تاببلخ رود. در همان اوان از هراة نامه ٔ توقیعی رفته بود با کسان خواجه بوسهل زوزنی تا خواجه احمدحسن بدرگاه آید و چنگی خداوند قلعه او را از بند بگشاده بودو او [ خواجه احمد حسن ] ار
ناخواهان شدنلغتنامه دهخداناخواهان شدن . [ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زهد. (دهار). زهادت . (مجمل ).
ناخواهانیلغتنامه دهخداناخواهانی . [ خوا / خا] (حامص مرکب ) زهد. (منتهی الارب ). کراهت . نفرت . (یادداشت مؤلف ). بی رغبت شدن . نخواستن . عمل ناخواهان .