نادانیلغتنامه دهخدانادانی . (حامص مرکب ) (از: نادان + ی (حاصل مصدر، اسم معنی ). جهل . ضد دانائی . (حاشیه ٔ ص 2092 برهان چ معین ). جهل . بی علمی . بی اطلاعی . بی وقوفی . بی شعوری . بی عقلی . بی هوشی .دیوانگی . حماقت . (ناظم الاطباء). سفاه . (دهار). خُرقه . خُرق
نادانیفرهنگ مترادف و متضادابلهی، بلاهت، بیخبری، بیخردی، بیدانشی، بیعقلی، جهل، حماقت، حمق، سفاهت، کانایی، کمعقلی، کودنی، ناآگاهی ≠ دانایی
نادانی کردنلغتنامه دهخدانادانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حماقت کردن . جهالت کردن . (ناظم الاطباء). کارهای جاهلانه کردن . سبکی و جلفی و حماقت کردن .
چندانیلغتنامه دهخداچندانی . [ چ َ ] (ق مرکب ) هر اندازه . (آنندراج ). به هر اندازه . چندان : ز گاو و گوسفند و مرغ و ماهی ندانم چند؟ چندانی که خواهی . نظامی .عمر چندانی که کم باشد پریشانی کم است زلف کی بودی پریشان گر نمیبودی بلند.
نادانی کردنلغتنامه دهخدانادانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حماقت کردن . جهالت کردن . (ناظم الاطباء). کارهای جاهلانه کردن . سبکی و جلفی و حماقت کردن .
نادانی کردنلغتنامه دهخدانادانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حماقت کردن . جهالت کردن . (ناظم الاطباء). کارهای جاهلانه کردن . سبکی و جلفی و حماقت کردن .