نادرالحسنلغتنامه دهخدانادرالحسن . [ دِ رُل ْ ح ُ ] (ع ص مرکب ) آن که خوبی و نیکوئی وی برخلاف معمول باشد. (ناظم الاطباء). که در حسن و زیبائی نظیرش نایاب یا کمیاب باشد : گویند:خواجه ای را بنده ای نادرالحسن بود و با وی بسبیل ِ مودّت و دیانت نظری داشت ... (گلستان چ یوسفی ص <spa
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِ) کدخدا. رئیس خانه . || معظم . (برهان قاطع). سید. آقا. (یادداشت بخط مؤلف ). بزرگ : تقصیر نکرد خواجه در ناواجب من در واجب چگونه تقصیر کنم .