ناراستی

nārāsti

معنی

۱. کجی.
۲. دغلی؛ خیانت.

مترادف

۱. اعوجاج، کجی، کژی، معوجی
۲. نادرستی، خیانت
۳. بطلان، کذب ≠ راستی، صداقت

جست‌وجوی دقیق

ناراستی

لغت‌نامه دهخدا

ناراستی . (حامص مرکب ) مکر. حیله . عدم صداقت و راستی . (ناظم الاطباء). نابکاری . خیانت . نادرستی . دغلی . کژی . تقلب . دغا. دروغ و دروغگوئی : بکژی و ناراستی کم گرای جهان از پی راستی شد بپای . ابوشکور.دو کار است بید

ناراستی

فرهنگ فارسی عمید

۱. کجی.۲. دغلی؛ خیانت.

ناراستی

فرهنگ فارسی معین

(حامص .) 1 - کجی . 2 - ناهمواری . 3 - دروغ . 4 - ناحقی . 5 - خیانت . 6 - نابسامانی ، بی ترتیبی . 7 - دارای غش بودن .

ناراستی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. اعوجاج، کجی، کژی، معوجی ۲. نادرستی، خیانت ۳. بطلان، کذب ≠ راستی، صداقت

جست‌وجوی هم‌آوا

ناراستی کردن

لغت‌نامه دهخدا

ناراستی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیانت . (ترجمان قرآن ). نادرستی کردن . تقلب . تزویر.

ناراستگوی

لغت‌نامه دهخدا

ناراستگوی . (نف مرکب ) ناراستگو.

ناراستگو

لغت‌نامه دهخدا

ناراستگو. (نف مرکب ) دروغگو. که راست نمیگوید. کاذب . کذاب . مقابل راستگو به معنی صادق . رجوع به راستگو شود.

ناراستگو

فرهنگ مترادف و متضاد

دروغگو، کذاب، ناحقگو ≠ راستگو، صدیق

ناآراسته

لغت‌نامه دهخدا

ناآراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مقابل آراسته . بدون زینت . نامزیّن . غیرمطرد. || نامهیا. آماده نشده . غیر مستعدّ. ناساخته . نابسیجیده . || نامنتظم . نامرتب . بدون نظم و ترتیب . || تباه . غیرمعمور. نابسامان . عَسطَلَة؛ سخن ناآراسته . هُر