ناراستیلغتنامه دهخداناراستی . (حامص مرکب ) مکر. حیله . عدم صداقت و راستی . (ناظم الاطباء). نابکاری . خیانت . نادرستی . دغلی . کژی . تقلب . دغا. دروغ و دروغگوئی : بکژی و ناراستی کم گرای جهان از پی راستی شد بپای . ابوشکور.دو کار است بید
ناراستیفرهنگ فارسی معین(حامص .) 1 - کجی . 2 - ناهمواری . 3 - دروغ . 4 - ناحقی . 5 - خیانت . 6 - نابسامانی ، بی ترتیبی . 7 - دارای غش بودن .
ناراستی کردنلغتنامه دهخداناراستی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیانت . (ترجمان قرآن ). نادرستی کردن . تقلب . تزویر.
ناراستگولغتنامه دهخداناراستگو. (نف مرکب ) دروغگو. که راست نمیگوید. کاذب . کذاب . مقابل راستگو به معنی صادق . رجوع به راستگو شود.
ناآراستهلغتنامه دهخداناآراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مقابل آراسته . بدون زینت . نامزیّن . غیرمطرد. || نامهیا. آماده نشده . غیر مستعدّ. ناساخته . نابسیجیده . || نامنتظم . نامرتب . بدون نظم و ترتیب . || تباه . غیرمعمور. نابسامان . عَسطَلَة؛ سخن ناآراسته . هُر
ناراستی کردنلغتنامه دهخداناراستی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیانت . (ترجمان قرآن ). نادرستی کردن . تقلب . تزویر.
ناراستی کردنلغتنامه دهخداناراستی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیانت . (ترجمان قرآن ). نادرستی کردن . تقلب . تزویر.