نارمشکلغتنامه دهخدانارمشک . [ م ُ ] (اِمرکب ) نار هندی . و آن تخمی است سرخ رنگ و اندک سبزی در میان دارد و آن را به عربی رمان مصری خوانند و خاصیت آن نزدیک به سنبل است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). گل درختی است موسوم به ناماشیر. (مفاتیح ). انار خرد شکافته چون گلی با رنگی میان سرخی و سپید
نارمشکفرهنگ فارسی عمید۱. درختی دارای برگهای دراز و باریک، چوب سخت و سرخرنگ، و گلهای سفید خوشبو که از آن عطر میگیرند.۲. میوۀ این گیاه که خوردنی است.
ناغیستلغتنامه دهخداناغیست . (اِ) نارمشک . (دزی ). به معنی نارمشک است که تخمی باشد سرخ رنگ . معده و جگر سرخ را نافع بود. (برهان قاطع) (آنندراج ). تخمی سرخ رنگ که نارمشک نامند. (ناظم الاطباء). ناغیشت . (داود انطاکی ). ناغیت . فلفل السودان . جسومی . اغرومی . نارمشک . رجوع به نارمشک شود.
فلولغتنامه دهخدافلو. [ ] (اِ) نارمشک است ، و هزارچشان را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). هزارچشان . هزارفشان . نارمشک . رجوع به این کلمات شود.
مسک الرمانلغتنامه دهخدامسک الرمان . [ م ِ کُرْ رُم ْ ما ] (ع اِ مرکب ) نارمشک . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به نارمشک شود.
انارمشکلغتنامه دهخداانارمشک . [ اَ م ِ ] (اِ مرکب ) دارویی است که از هندوستان آورند و آن تخمی است سرخ رنگ و اندک سبزی درمیان دارد. رمان مصری . (از برهان قاطع) (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از هفت قلزم ). نارمشک . (مؤید الفضلاء). و رجوع به نارمشک شود.