ناسرفرازلغتنامه دهخداناسرفراز. [ س َ ف َ ] (ص مرکب ) پست . دون . فرومایه . ناسرافراز. مقابل سرفراز. رجوع به سرفراز شود : کتایون و آن مرد ناسرفرازمرا داشتند از چنین کار باز.فردوسی .
ناسرافرازلغتنامه دهخداناسرافراز. [ س َ اَ ] (ص مرکب ) سرافکنده . خجل . که سرافراز و مفتخر و مباهی نیست . مقابل سرافراز.رجوع به سرافراز شود. || پست . فرومایه .
نامباهیلغتنامه دهخدانامباهی . [ م ُ ] (ص مرکب ) ناسرفراز. مقابل مباهی به معنی مباهات کننده و سرافراز. رجوع به مباهی شود.