ناسورلغتنامه دهخداناسور. (ع اِ) ریش روان . (بحر الجواهر). ریش که بر گوشه ٔ چشم افتد و جایگاه دیگر. (مهذب الاسماء). ریش روان که اکثر در حوالی ماق چشم و حوالی مقعد و بن دندان پیدا گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناصور. (معجم متن اللغة) (دهار) : پیسی و ناسورکون و
ناشورلغتنامه دهخداناشور. (اِ) قسمی پارچه ٔ سفید پنبه ای لطیف تر از کرباس و شبیه به متقال . پارچه ای لطیف تر از کرباس و خشن تر از چلوار.
ناصورلغتنامه دهخداناصور. (ع اِ) علتی که در بدن در حوالی مقعد وغیر آن پدید آید. (از معجم متن اللغة). || ریش روان . ناسور. || هر قرحه ای که مزمن شده باشد در بدن . (از معجم اللغة). ریش کهنه . (ناظم الاطباء). ناسور. (فرهنگ نظام ) (از معجم متن اللغة) (دهار) (از المنجد). ج ، نواصیر. رجوع به ناسور شو
ناسوریلغتنامه دهخداناسوری . (اِ) گلو. حلقوم . (برهان قاطع) (آنندراج ). گلو. حلقوم . حلق . (ناظم الاطباء).
ناسور شدنلغتنامه دهخداناسور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناسورگشتن . در تداول ،به دو لخت شدن جراحت یا قرحه به علت سوده شدن به جامه یا جز آن . به واسطه ٔ سوده شدن به خون افتادن جراحت و قرحه . (یادداشت مؤلف ). || چرکین شدن ریش . رجوع به ناسور شود : و اندر این مدت جزوی دیگر که
ناسور کردنلغتنامه دهخداناسور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناسور کردن ریش ؛ خراشیدن ریش پیش از نضج . پیش از رسیدن آبله یا ریش پوست آن کندن و سخت بدتر کردن آن . (یادداشت مؤلف ) : سرمست بزم ساخته چشمت پیاله راناسور کرده شور لبت داغ لاله را.ملا درک
ناسور شدنلغتنامه دهخداناسور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناسورگشتن . در تداول ،به دو لخت شدن جراحت یا قرحه به علت سوده شدن به جامه یا جز آن . به واسطه ٔ سوده شدن به خون افتادن جراحت و قرحه . (یادداشت مؤلف ). || چرکین شدن ریش . رجوع به ناسور شود : و اندر این مدت جزوی دیگر که
ناسور کردنلغتنامه دهخداناسور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناسور کردن ریش ؛ خراشیدن ریش پیش از نضج . پیش از رسیدن آبله یا ریش پوست آن کندن و سخت بدتر کردن آن . (یادداشت مؤلف ) : سرمست بزم ساخته چشمت پیاله راناسور کرده شور لبت داغ لاله را.ملا درک
ناسوریلغتنامه دهخداناسوری . (اِ) گلو. حلقوم . (برهان قاطع) (آنندراج ). گلو. حلقوم . حلق . (ناظم الاطباء).
دایناسورفرهنگ فارسی عمیدهریک از جانوران غولپیکر گوشتخوار یا علفخوار به طول یک تا سی متر که در دوران دوم زمینشناسی بر روی زمین زندگی میکردند.
دایناسورفرهنگ فارسی معین(سُ) [ انگ . ] (اِ.) هر یک از خزندگان خشکی دوران اولیه به طول یک تا سی متر که برخی گوشت خوار و برخی گیاه خوار بوده اند و نسل شان در طول تکامل حیات منقرض گشته است .