ناشایستلغتنامه دهخداناشایست . [ ی ِ ] (ص مرکب ) چیزی که شایسته و لایق نباشد. (ناظم الاطباء). نادرخور. نامناسب . نالایق . ناشایسته . ناسزاوار. نازیبنده . نابجا. || ناروا. حرام . ممنوع . محظور. منهی . ناجایز. گناه . بزه : یاری خواستم از باری تبارک و تعالی به گزاردن آنچه بر
ناشایستدیکشنری فارسی به انگلیسیfoul, improper, inappropriate, indecent, unbecoming, unsavory, unseemly
ناشایستفرهنگ مترادف و متضاد۱. غیرمعقول، ناسزا، نامعقول ۲. بیجا، نامتناسب، نامربوط، نامناسب، ناوجه ۳. حرام، ناروا ۴. فجور، فساد، فسق ≠ شایست
ناشایست کردنلغتنامه دهخداناشایست کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار بد کردن . گناه کردن . مرتکب گناه شدن . کار حرام و ناروا و ناسزا کردن : ز ناشایست کردن شرمش آمدکه بر دو کتف خود دو پاسبان دید.؟
ناشایست گفتنلغتنامه دهخداناشایست گفتن . [ ی ِگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ناسزا گفتن . دشنام دادن . فحش دادن : جبرئیل رسول را گفت که نشان ایشان آن باشد که جفت ترا ناشایست گویند. (کتاب النقض ص 431).
ناشایستگیلغتنامه دهخداناشایستگی . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عدم لیاقت . (ناظم الاطباء). ناسزاواری .نالایقی . بی لیاقتی . عدم کفایت . لایق نبودن . نااهلی .
ناشایستهلغتنامه دهخداناشایسته . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) نالایق . (آنندراج ). نامناسب . نالایق . آنکه سزاوار و مستحق نباشد. (ناظم الاطباء). که شایسته و لایق ودرخور نیست . || ناخلف . نااهل . ناسزاوار : گفت کار این پادشاهی دریاب و ضایع مک
ناشایست کردنلغتنامه دهخداناشایست کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار بد کردن . گناه کردن . مرتکب گناه شدن . کار حرام و ناروا و ناسزا کردن : ز ناشایست کردن شرمش آمدکه بر دو کتف خود دو پاسبان دید.؟
ناشایست گفتنلغتنامه دهخداناشایست گفتن . [ ی ِگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ناسزا گفتن . دشنام دادن . فحش دادن : جبرئیل رسول را گفت که نشان ایشان آن باشد که جفت ترا ناشایست گویند. (کتاب النقض ص 431).
ناشایستگیلغتنامه دهخداناشایستگی . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عدم لیاقت . (ناظم الاطباء). ناسزاواری .نالایقی . بی لیاقتی . عدم کفایت . لایق نبودن . نااهلی .
ناشایستهلغتنامه دهخداناشایسته . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) نالایق . (آنندراج ). نامناسب . نالایق . آنکه سزاوار و مستحق نباشد. (ناظم الاطباء). که شایسته و لایق ودرخور نیست . || ناخلف . نااهل . ناسزاوار : گفت کار این پادشاهی دریاب و ضایع مک