ناشناسالغتنامه دهخداناشناسا. [ ش ِ ] (ص مرکب ) نادان . بی اطلاع . بی دریافت . || غیر معروف . نکره . (ناظم الاطباء). مقابل شناسا. رجوع به شناسا شود.
ناشناسائیلغتنامه دهخداناشناسائی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) ناشناس بودن .غریب بودن . سرشناس و معروف نبودن . گمنامی . عدم معروفیت . || ناشناختن . نشناختن و بدین معنی باکلمات ذیل به صورت پساوند ترکیب شود: خداناشناسی . حق ناشناسی . نمک ناشناسی . || امتناع از شناسائی . نادانی . || روستائی . (ناظم الاطباء).
ناشناساییagnosiaواژههای مصوب فرهنگستاناختلال یا ناتوانی در تشخیص چیزها به دلیل فقدان تواناییهای ادراکی
ناشناسایی لمسیtactile agnosiaواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی در شناسایی اشیا یا اَشکال ازطریق حس لامسه
ناشناسیلغتنامه دهخداناشناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) نادانی . بی اطلاعی . بی معرفتی . (ناظم الاطباء). || ناشناسا بودن . شناسانبودن . معروف و شناخته نبودن . رجوع به شناسا شود.
ناشناسائیلغتنامه دهخداناشناسائی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) ناشناس بودن .غریب بودن . سرشناس و معروف نبودن . گمنامی . عدم معروفیت . || ناشناختن . نشناختن و بدین معنی باکلمات ذیل به صورت پساوند ترکیب شود: خداناشناسی . حق ناشناسی . نمک ناشناسی . || امتناع از شناسائی . نادانی . || روستائی . (ناظم الاطباء).
ناشناساییagnosiaواژههای مصوب فرهنگستاناختلال یا ناتوانی در تشخیص چیزها به دلیل فقدان تواناییهای ادراکی
ناشناسایی لمسیtactile agnosiaواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی در شناسایی اشیا یا اَشکال ازطریق حس لامسه
مجهولفرهنگ مترادف و متضادپوشیده، گمنام، مکتوم، ناشناسا، ناشناخته، ناشناس، نامشخص، نامعلوم، ندانسته ≠ معلوم
ناشناسیلغتنامه دهخداناشناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) نادانی . بی اطلاعی . بی معرفتی . (ناظم الاطباء). || ناشناسا بودن . شناسانبودن . معروف و شناخته نبودن . رجوع به شناسا شود.
متشوهلغتنامه دهخدامتشوه . [ م ُت َ ش َوْ وِه ْ ] (ع ص ) ناشناسا و چیزی که شناخته نشود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متغیر و ناشناس . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوه شود.
نادانفرهنگ مترادف و متضادابله، احمق، بیاطلاع، بیخرد، بیدانش، بیسواد، بیشعور، بیعقل، بیمعرفت، جاهل، دنگ، ساده، سفیه، عامی، غافل، غافل، کالیو، کانا، کمعقل، کمهوش، کودن، گاوریش، گول، ناشناسا، نفهم ≠ دانا
تنجیلغتنامه دهخداتنجی . [ ت َ ن َج ْ جی ] (ع مص ) جستن زمین بلند را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناشناسا کردن جهت چشم زخم رسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ناشناسائیلغتنامه دهخداناشناسائی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) ناشناس بودن .غریب بودن . سرشناس و معروف نبودن . گمنامی . عدم معروفیت . || ناشناختن . نشناختن و بدین معنی باکلمات ذیل به صورت پساوند ترکیب شود: خداناشناسی . حق ناشناسی . نمک ناشناسی . || امتناع از شناسائی . نادانی . || روستائی . (ناظم الاطباء).
ناشناساییagnosiaواژههای مصوب فرهنگستاناختلال یا ناتوانی در تشخیص چیزها به دلیل فقدان تواناییهای ادراکی
ناشناسایی لمسیtactile agnosiaواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی در شناسایی اشیا یا اَشکال ازطریق حس لامسه