ناطورلغتنامه دهخداناطور. (اِخ ) از دهات دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد است ، در 12هزارگزی جنوب باختری سنجید (کیوی ) و 10هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ میانه به هروآباد در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و <span class="hl"
ناطورلغتنامه دهخداناطور. (ع اِ) باغبان انگور و خرما. (منتهی الارب ). ناطر. حافظ رزستان و نخلستان . (از معجم متن اللغة). باغبان رزستان و نخلستان . (ناظم الاطباء). حافظ الکرم و النخل . (از اقرب الموارد). حافظالکرم . (المنجد). رزبان . (زمخشری ). ناظور. ناظوره . نگاهبان . رزوان . ج ، نُطّار. نطرة.
نیوتورلغتنامه دهخدانیوتور. [ نیوْ ] (اِ) بر وزن پیل زور، کبر. غرور. (انجمن آرا) (برهان قاطع). ظاهراً از ساخته های دساتیر است .
ناتورپلغتنامه دهخداناتورپ . [ت ُ] (اِخ ) پول . فیلسوف آلمانی که به سال 1854 در شهردوسلدورف بدنیا آمده و در سال 1915 از دنیا رفته است . وی یکی از فیلسوفان و هواداران نئوکانتیسم است .
ناطوریلغتنامه دهخداناطوری . (اِ) مأخوذ از تازی ، کشتبان و نگاه دارنده ٔ کشت وزراعت . (ناظم الاطباء). کشتبان را گویند که زراعت نگه دارنده باشد. (آنندراج از هفت قلزم ) (برهان قاطع).
ناطوریلغتنامه دهخداناطوری . (اِ) مأخوذ از تازی ، کشتبان و نگاه دارنده ٔ کشت وزراعت . (ناظم الاطباء). کشتبان را گویند که زراعت نگه دارنده باشد. (آنندراج از هفت قلزم ) (برهان قاطع).
دهقانفرهنگ مترادف و متضاد۱. برزگر، حارث، دهگان، روستایی، زارع، زراعتپیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر، ناطور ۲. ایرانی ۳. مورخ ≠ ارباب، مالک
ناطوریلغتنامه دهخداناطوری . (اِ) مأخوذ از تازی ، کشتبان و نگاه دارنده ٔ کشت وزراعت . (ناظم الاطباء). کشتبان را گویند که زراعت نگه دارنده باشد. (آنندراج از هفت قلزم ) (برهان قاطع).
ابن الناطورلغتنامه دهخداابن الناطور. [ اِ نُن ْ نا ] (اِخ ) یا ابن الناظور. والی ابلیاء و صاحب هرقل ، منجم و پیشوای نصارای شام بوده است .