نامردیلغتنامه دهخدانامردی . [ م َ ] (حامص مرکب ) پستی . حقارت . (ناظم الاطباء). فرومایگی . دنائت . || بی حمیتی . بی غیرتی . بی مروتی . بی رگی . بی تعصبی . ناجوانمردی : ز نامردی و خواب ایرانیان برآشفت رستم چو شیر ژیان . فردوسی .نشاندن
نامردیفرهنگ فارسی عمید۱. پستی و فرومایگی: ◻︎ در حلقهٴ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲: ۵۶۲).۲. [قدیمی] ترسو بودن.
نامردیفرهنگ مترادف و متضاد۱. ناجوانمردی ۲. بیحمیتی، بیغیرتی ۳. عنن، ناتوانی ۴. بزدلی، جبن ≠ مردی، غیرت
نامرضیلغتنامه دهخدانامرضی . [ م َ ] (ص مرکب ) غیرمطبوع . ناپسند. ناگوار. مکروه . غیرمقبول . ناشایسته . (ناظم الاطباء). که موجب رضایت و مورد پسند خاطر نیست : و از سیر افعال نامحمود و صور اعمال نامرضی امتناع نمایند. (سندبادنامه ص 4).
حیزیلغتنامه دهخداحیزی . (حامص ) حالت حیز. نامردی و مخنثی . (برهان قاطع). نامردی . مخنثی . هیزی . (ناظم الاطباء).
نمکنشناسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ناس، حقنشناس، قدرنشناس، ناراضی، ناسپاس، ناشکر، بیعاطفه، نامرد، نمکبهحرام، بیفکر، فراموشکار قدرنشناسانه، بهنامردی، ازروی نامردی، نامردانه
نقش جنسیتی زَنامردیandrogynous gender role, androgynous sex roleواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نقش جنسیتی که با هیچیک از نقشهای جنسیتی مرد یا زن سازگار نیست و ترکیبی از عناصر ترجیحی در هر دو جنس است