نانولغتنامه دهخدانانو. (اِ) ذکری را گویند که در وقت جنبانیدن گهواره ، زنان بگویند تا اطفال به خواب روند. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از برهان قاطع). و با لفظ «زدن » مستعمل است . (آنندراج ). الفاظ بانغمه که زنان وقت خواباندن برگویند و لفظ تکلمیش لالائی است . (فرهنگ نظام ).-
نانوفرهنگ فارسی عمید۱. گاهواره؛ گهواره؛ بانوج.۲. آوازی که مادر هنگام گهواره جنباندن و خواباندن فرزند میخواند.
نانوnanoواژههای مصوب فرهنگستان1. پیشوندی به معنی یک میلیاردیم (9-10) 2. پیشوندی به معنی فوقالعاده کوچک
زیستنانوفنّاوریbionanotechnologyواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از نانوفنّاوری که با بهکارگیری روشهای شیمیایی و زیستشیمیایی و زیستشناسی مولکولی به شناسایی مؤلفهها و فرایندهایی میپردازد که در ساخت مواد و افزارههای خودسامان (self-assembling) کاربرد دارد
ننولغتنامه دهخداننو. [ ن َ ] (اِخ ) نام زنی دلاله و مشهور به طهران . وی اول کسی است که در تهران در سلطنت محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار خانه ٔ عمومی کرد. (یادداشت مؤلف ).
ننولغتنامه دهخداننو. [ ن َ / ن َن ْ ن ُ ] (اِ) ننی .بانوج . دوداة. (یادداشت مؤلف ). قسمی گهواره که از پارچه یا چرم دوزند و از دو طرف آن را با طناب به دودرخت یا دو دیوار متصل کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
نونولغتنامه دهخدانونو. [ ن َ / نُو، ن َ / نُو ] (ق مرکب ) نوبه نو. از نو. مکرر. (ناظم الاطباء). تازه به تازه . پیاپی . مدام . متوالیاً. از پی هم : در باغهای پست شده هم بدین امیدنونو همی بنفشه ن
نانوشتنیلغتنامه دهخدانانوشتنی . [ ن ِ وِ ت َ ] (ص لیاقت ) که نوشتنی نیست . که قابل نوشتن نیست . که به قلم نیاید. مقابل نوشتنی .
نانوالغتنامه دهخدانانوا. [ نان ْ ] (اِ مرکب ) (از: نان + وا، پسوند اتصاف ) نانبا کردی : نان پان [ نان پزخانه ] از پان = وان (فارسی ) . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نان پز. (آنندراج ). کسی که نان می سازدو میفروشد. خباز. (ناظم الاطباء). طالم : سوی نانوا شد سبک باغ
نانواخانهلغتنامه دهخدانانواخانه . [ نان ْ خوا / خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نانوائی . خبازی . خبازخانه . جا و دکان نانوائی .
نانواختنیلغتنامه دهخدانانواختنی . [ ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) که از در نواختن نیست . که شایسته ٔ ملاطفت و نوازش و تفقد نیست . || که نوازیدنی نیست .
نانوشتنیلغتنامه دهخدانانوشتنی . [ ن ِ وِ ت َ ] (ص لیاقت ) که نوشتنی نیست . که قابل نوشتن نیست . که به قلم نیاید. مقابل نوشتنی .
نانوالغتنامه دهخدانانوا. [ نان ْ ] (اِ مرکب ) (از: نان + وا، پسوند اتصاف ) نانبا کردی : نان پان [ نان پزخانه ] از پان = وان (فارسی ) . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نان پز. (آنندراج ). کسی که نان می سازدو میفروشد. خباز. (ناظم الاطباء). طالم : سوی نانوا شد سبک باغ
نانواخانهلغتنامه دهخدانانواخانه . [ نان ْ خوا / خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نانوائی . خبازی . خبازخانه . جا و دکان نانوائی .
نانواختنیلغتنامه دهخدانانواختنی . [ ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) که از در نواختن نیست . که شایسته ٔ ملاطفت و نوازش و تفقد نیست . || که نوازیدنی نیست .