ناهبلغتنامه دهخداناهب .[ هَِ ] (ع ص ) غنیمت گیرنده . غارت کننده . (آنندراج ). نهب کننده . غنیمت گیرنده . (فرهنگ نظام ). گیرنده . به زور گیرنده . غارت کننده . (ناظم الاطباء). چپوچی . غارت گر.اسم فاعل از نهب است . رجوع به نهب شود : جماش بدان دو چشم عیارقلاش بدان
ناعبلغتنامه دهخداناعب . [ ع ِ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة).- بنو ناعب ؛ حیی است . (منتهی الارب ). حیی است از عرب . (معجم متن اللغة).
ناعبلغتنامه دهخداناعب . [ ع ِ ] (ع ص ) اسم فاعل است از نعب : نعب الغراب ؛ بانگ کرد و گردن افراشت و سر خود جنبانید در حال بانگ کردن یا بدون بانگ ، و هو ناعب . (از معجم متن اللغة). رجوع به نعب شود.
نعیبلغتنامه دهخدانعیب . [ ن َ ] (ع اِ) آواز زاغ . (غیاث اللغات ). بانگ زاغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (دهار). بانگ کلاغ . (مهذب الاسماء) (زمخشری ). غارغار. آواز کلاغ چون گردن بکشد، خلاف نعیق . (یادداشت مؤلف ) : و مبادا کی اسماع ما نعیب غراب فراق استماع
نهبلغتنامه دهخدانهب . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان افشاریه ٔ بخش آوج شهرستان قزوین در 45 هزارگزی شمال شرقی آوج و در جلگه ٔ سردسیری واقع است و 298 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ خررود، محصولش غلات و کشمکش و بادام ، شغل اهالی
نهبلغتنامه دهخدانهب . [ ن َ ] (ع اِ) غنیمت . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). || هرچه به غارت آورده شود. (منتهی الارب ). آنچه به غارت بیارند. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). غارتی . منهوب . (یادداشت مؤلف ). ج ، نهاب ، نهوب . || غارت . (غی
چپوچیلغتنامه دهخداچپوچی . [ چ َ پ َ / پُو ] (ترکی ، ص مرکب ) چپوگر. غارتگر. چپاولچی . چپاولگر. یغماگر. تاراجگر. یغمائی . ناهب . نهاب . رجوع به چپاولگر و غارتگر و یغماگر شود.
متناهبلغتنامه دهخدامتناهب . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) شتر که زمین بسیار گیرد زیر سپل خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر گرد و خاک انگیزاننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهب شود.
تناهبلغتنامه دهخداتناهب . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) زمین بسیار گرفتن شتران زیر سپل خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).