ناوهلغتنامه دهخداناوه . [ وَ / وِ ] (اِ) (از: ناو + ه ، پسوند تصغیر، نسبت و شباهت ) ناوک . در سلطان آباد اراک : نوه (چوب کوتاه میان خالی که گلکاران بدان گل کشند)، تهرانی : ناوه ، بروجردی : نووه ، معرب : ناوق . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چوب کوتاه میان خ
ناوهلغتنامه دهخداناوه . [ وِ ] (اِخ ) دهی است از بلوک فاریاب ، واقع در دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت . این ده در جنوب شرقی رودبار و در 53500 گزی شمال شرقی پل لوشان در ناحیتی کوهستانی و سردسیر واقع است و 80 تن سکنه دار
ناوهلغتنامه دهخداناوه . [ وِ ](اِخ ) از دهات دهستان گرمخان بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور است ، در 30 هزا گزی شمال شرقی بجنورد و 3 هزارگزی راه مالرو عمومی بجنورد به نجف آباد. در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و <span class
ناوهلغتنامه دهخداناوه . [ وِ] (اِخ ) از دهات دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد است ، در 13 هزارگزی مغرب کوهدشت و 13 هزارگزی مغرب راه شوسه ٔ خرم آباد به کوهدشت . در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و <span class="h
ناوهلغتنامه دهخداناوه . [وِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پهلویدژ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، در 14 هزارگزی جنوب بانه واقع است و30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
چنگاوهلغتنامه دهخداچنگاوه . [ چ َ وَ ] (اِخ ) نام قهرمانی است در گرشاسبنامه : ز گشتی بکشتی همی شد چو گردهمی کوفت گرز و همی کشت مردچنین تا بچنگاوه ٔ جنگ جوی رسید و کمین کرد از کین بر اوی .اسدی (گرشاسبنامه ص
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیرکوه باشت و بابوئی شهرستان بهبهان که در 41هزارگزی شمال خاوری گچساران و 18هزارگزی راه اتومبیل رو بهبهان به شیراز واقع شده اس
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) قصبه و بندری است از بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. مختصات جغرافیایی آن عبارت است از طول 50 درجه و 31 دقیقه از گرینویچ ، عرض <span class="hl" dir="l
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای هفتگانه ٔ شهرستان بوشهر است . حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال باختری به بخش دیلم ، از شمال و خاور به بخش خشت شهرستان کازرون ، از جنوب خاوری به بخش برازجان از جنوب و باختر به خلیج فار
نیاوهلغتنامه دهخدانیاوه . [ وَ / وِ ] (اِ) بهر. بهره . قسمت . سهم . حظ. (یادداشت مؤلف ): الشرب ؛ نیاوه ٔ آب . القلا؛ روز آمدن تب و نیاوه ٔ آب .الکفل ؛ سوار بد و نیاوه . فلان ذواکل ؛ فلان را نیاوه است از دنیا. (مهذب الاسماء) (از یادداشتهای مؤلف ).
ناوه کشیلغتنامه دهخداناوه کشی . [ وَ / وِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) کشیدن و بردن ناوه ٔ گل . عمل ناوه کش . رجوع به ناوه و ناوه کش شود.
ناوه کشلغتنامه دهخداناوه کش . [ وَ / وِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ ناوه . برنده ٔ ناوه . آنکه ناوه و زنبه ٔ گل را می برد و حمل می کند.
ناوه کشلغتنامه دهخداناوه کش . [ وَ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش چکنی شهرستان خرم آباد است . این دهستان در مشرق بخش واقع است ، از مغرب به دهستان دوره ، از مشرق به دهستان ریمله ،از شمال به سفیدکوه و از جنوب به رودخانه ٔ خرم آباد محدود است و در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی قرار دارد. آب آن
تکیه ناوهلغتنامه دهخداتکیه ناوه . [ ت َ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پائین است که در بخش طالقان شهرستان تهران واقع است و در حدود 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
وافشار کوهساریorographic depressionواژههای مصوب فرهنگستانناوهای فشاری که در هنگام وزش باد شدید در بادپناه رشتهکوه تشکیل میشود متـ . ناوۀ دینامیکی dynamic trough ناوۀ بادپناه lee trough
ناوه کشیلغتنامه دهخداناوه کشی . [ وَ / وِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) کشیدن و بردن ناوه ٔ گل . عمل ناوه کش . رجوع به ناوه و ناوه کش شود.
ناوه کشلغتنامه دهخداناوه کش . [ وَ / وِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ ناوه . برنده ٔ ناوه . آنکه ناوه و زنبه ٔ گل را می برد و حمل می کند.
ناوه کشلغتنامه دهخداناوه کش . [ وَ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش چکنی شهرستان خرم آباد است . این دهستان در مشرق بخش واقع است ، از مغرب به دهستان دوره ، از مشرق به دهستان ریمله ،از شمال به سفیدکوه و از جنوب به رودخانه ٔ خرم آباد محدود است و در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی قرار دارد. آب آن
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیرکوه باشت و بابوئی شهرستان بهبهان که در 41هزارگزی شمال خاوری گچساران و 18هزارگزی راه اتومبیل رو بهبهان به شیراز واقع شده اس
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) قصبه و بندری است از بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. مختصات جغرافیایی آن عبارت است از طول 50 درجه و 31 دقیقه از گرینویچ ، عرض <span class="hl" dir="l
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای هفتگانه ٔ شهرستان بوشهر است . حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال باختری به بخش دیلم ، از شمال و خاور به بخش خشت شهرستان کازرون ، از جنوب خاوری به بخش برازجان از جنوب و باختر به خلیج فار
قرناوهلغتنامه دهخداقرناوه . [ ق َ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلدن بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس در 92000 گزی شمال خاوری گنبد سر راه فرعی گنبد به مراوه تپه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل . سکنه 1050 تن . آب آن از رودخانه
غناوهلغتنامه دهخداغناوه . [ غ ُ وَ / وِ ] (اِ)سازی است . (فرهنگ رشیدی ). سازی است که مطربان نوازند. (برهان قاطع). صاحب آنندراج بجای واو دال آورده است و ظاهراً واو صحیح است . || نام بازیی است . (فرهنگ رشیدی ). نوعی از بازیها است . (برهان قاطع). اُرجوحَه لوکانی