ناپذیرالغتنامه دهخداناپذیرا. [ پ َ ] (نف مرکب ) ناپذیر. نپذیرنده . که پذیرا نیست . قبول نکننده . مقابل پذیرا. رجوع به پذیرا شود.
نادرالغتنامه دهخدانادرا. [ دِ ] (اِخ ) از شاعران شیراز و معاصر با صفویه است . میرزاطاهر نصرآبادی آرد: «در فن سیاق آگاه است و رساله ای جامعه در آن باب نوشته است ، مدتی قبل از این در لباس فقر و فنا به اصفهان آمده به قصد زیارت عتبات عالیات روانه شده در کرمانشاه نواب شیخ علیخان او را نگاهداشت مدتی
نادراًلغتنامه دهخدانادراً. [ دِ رَن ْ ] (ع ق ) گاهگاه . اتفاقاً. (ناظم الاطباء). لایکون ذلک الا نادراً؛ ای فیما بین الایام . (اقرب الموارد). ندرةً. بندرت . به نادر.
ناپذیرندهلغتنامه دهخداناپذیرنده . [ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناپذیر. ناپذیرا. نپذیرنده . مقابل پذیرنده .
ناپذیرلغتنامه دهخداناپذیر. [ پ َ ] (نف مرکب ) ناپذیرنده . نپذیرنده . ناپذیرا. که قابل نیست . که نمی پذیرد. که قبول نمی کند.ترکیب ها:- آشتی ناپذیر . اجتناب ناپذیر. اصلاح ناپذیر.امکان ناپذیر. اندرزناپذیر. انکارناپذیر. انعکاس ناپذیر. پندناپذیر. تزلزل ناپذیر. جبران ن
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) انکارکننده و ناشناسنده . (آنندراج ) (غیاث ). آنکه انکار می کند و رد می نماید و قبول نمی کند و پسندنمی نماید و آنکه جهالت دارد و نمی داند. (ناظم الاطباء). جاحد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : پس در آن میان مرا گفت پوشیده ، که منکر نیست