ناچریدلغتنامه دهخداناچرید. [ چ َ ] (ن مف مرکب ) نچریده . ناچریده . چیزی نخورده . لب از غذا بسته . لب به آشامیدنی و خوردنی نزده : غریبان که بر شهر ما بگذریدچماننده پای و لبان ناچرید.فردوسی .
ناریتلغتنامه دهخداناریت . [ری ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، خشمگینی و غضبناکی . آتشین مزاجی . تندی . (ناظم الاطباء).
ناردلغتنامه دهخدانارد. [ رَ ] (اِ) کنه . جانوری است که بر حیوانات چسبد و خون بمکد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ) (از جهانگیری ). نارده به زیادتی ها نیز آمده . (شمس اللغات ) (فرهنگ رشیدی ) . || نیش پشه و شپش را هم گفته اند. (برهان قاطع). نیش پشه و شپش
ناردلغتنامه دهخدانارد. [ رَ ] (اِخ ) به زبان هندی نام یکی از حکما و مرتاضان هندوستان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). مأخوذ از سنسکریت ، نام یکی از دانایان و فیلسوفان هند. (ناظم الاطباء). مؤلف فرهنگ نظام پس از نقل معنی فوق از فرهنگ جهانگیری نوشته است : [ این معنی ] ا
نارذلغتنامه دهخدانارذ. [ رَ ] (اِخ ) نارد. رجوع به نارد و نیز رجوع به تحقیق ماللهند ص 55 و 63 و 180 و 246 و 313 شود.
پینارتواژهنامه آزادپینارت نام دهی نزدیک اصفهان است. که در قسمت جی بر کنار رودخانه زاینده رود قراردارد و سرسبز خرم است. این ده که درجنوب شرقی اصفهان قرار دارد از سوی شمال به جاده سابق اصفهان به یزد می رسد و از جنوب در کنار رودخانه زاینده رود قرار دارد. این دو عامل باعث آبادی و ارزش بالای زمین های آن گردیده است. این قسم
ناچریدنلغتنامه دهخداناچریدن . [ چ َ دَ ] (مص منفی ) چرا نکردن . چیزی نخوردن . لب از خوردن بستن . بر اثر فقر یا نقاهت غذا نخوردن : گرفتار در دست آز و نیازتن از ناچریدن به رنج و گداز.فردوسی .
ناچریدهلغتنامه دهخداناچریده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چرا ناکرده . چیزی نخورده . دهان یا لب به خوردنی نزده . لب به خوردنی و آشامیدنی نزده . که چیزی نخورده است . گرسنه و تشنه : دهان ناچریده دو دیده پر آب همی بود تا سر کشید آفت
نالغتنامه دهخدانا. (پیشوند) حرف نفی است بر مشتقات و صفات که کنایه از اسم فاعل و اسم مفعول است داخل میگردد. (غیاث ). بر کلمه درآید که محمول باشد بر منفی بطریق مواطات چنانکه دردمند و هوشیار که نادردمند و ناهوشیار خوانند. (آنندراج ). از ادات نفی و سلب است ، اوستائی n
ناچریدنلغتنامه دهخداناچریدن . [ چ َ دَ ] (مص منفی ) چرا نکردن . چیزی نخوردن . لب از خوردن بستن . بر اثر فقر یا نقاهت غذا نخوردن : گرفتار در دست آز و نیازتن از ناچریدن به رنج و گداز.فردوسی .
ناچریدهلغتنامه دهخداناچریده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چرا ناکرده . چیزی نخورده . دهان یا لب به خوردنی نزده . لب به خوردنی و آشامیدنی نزده . که چیزی نخورده است . گرسنه و تشنه : دهان ناچریده دو دیده پر آب همی بود تا سر کشید آفت