ناگواریلغتنامه دهخداناگواری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) ناگوار بودن . ناگوار شدن . دژگواری . وخامت . || نامطبوعی . تحمل ناپذیری . تلخی : با کمال ناگواری ها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه ٔ فردای من . صائب . || امتلاء. سنگینی معده . تخ
ناگواریفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] مطابق میل نبودن؛ سختی؛ دشواری: ◻︎ با کمال ناگواریها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشهٴ فردای من (صائب: لغتنامه: ناگواری).۲. بدهضم بودن غذا.
نوارپیچلغتنامه دهخدانوارپیچ . [ ن َ / ن ُ ] (ن مف مرکب ) نوارپیچیده . طناب پیچ .- نوارپیچ کردن ؛ بار یا دست و دهان کسی را با نوار بستن .
نواگریلغتنامه دهخدانواگری . [ ن َ گ َ ] (حامص مرکب ) نغمه سرائی . سرودگویی . نوازندگی . عمل نواگر : گاه چو حال عاشقان صبح کند ملونی گه چو حلی ّ دلبران مرغ کند نواگری .خاقانی .
ناگوارالغتنامه دهخداناگوارا. [ گ ُ ] (نف مرکب ) ناگوارنده . ناگوار. عسیرالهضم . || ناخوشگوار. که خوشایند ذائقه نیست . نامطبوع . || غیرقابل تحمل . ناخوشایند. که تحمل آن گران و دشخوار است . نادلپسند. مقابل گوارا. رجوع به گوارا شود.
ناگواراییلغتنامه دهخداناگوارایی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بدهضمی . تحلیل نرفتگی غذا. (از ناظم الاطباء). طعامی که سلامتی بخش نباشد. || ناگوار بودن . مقابل گوارائی . رجوع به ناگوار و ناگواری شود.
ناگواریدنلغتنامه دهخداناگواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) هضم ناشدن . به تحلیل نرفتن . مقابل گواریدن .- ناگواریدن طعام ؛ وخم . وخام : از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).||
ناگواریدگیلغتنامه دهخداناگواریدگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بدهضمی . || نادلچسبی . (ناظم الاطباء). رجوع به ناگوارندگی شود.
ناگواریدهلغتنامه دهخداناگواریده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) هضم ناشده . ناگوارده . ناگوار : اگر [ آبی را پس طعام ] بسیار خورند طعام ناگواریده بیرون آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اندر هر اندامی و از هر گواریدنی چیزی ناتمام ناگواریده بماند
فشار روانی منفیdistress 2واژههای مصوب فرهنگستانحالت هیجانی ناگواری که تحت فشارهای ناگوار به وجود میآید
ظُلَّةٌفرهنگ واژگان قرآنابري است سايه افکن ، و بيشتر به ابري ظلة ميگويند که عواقب ناگواري داشته باشد - سايبان
ناگواریدنلغتنامه دهخداناگواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) هضم ناشدن . به تحلیل نرفتن . مقابل گواریدن .- ناگواریدن طعام ؛ وخم . وخام : از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).||
ناگواریدگیلغتنامه دهخداناگواریدگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بدهضمی . || نادلچسبی . (ناظم الاطباء). رجوع به ناگوارندگی شود.
ناگواریدهلغتنامه دهخداناگواریده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) هضم ناشده . ناگوارده . ناگوار : اگر [ آبی را پس طعام ] بسیار خورند طعام ناگواریده بیرون آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اندر هر اندامی و از هر گواریدنی چیزی ناتمام ناگواریده بماند