نبالغتنامه دهخدانبا. [ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محفوظ قرشی دمشقی ، معروف به ابن الحورانی و مکنی به ابوالبیان . ادیب لغوی و شاعر و فقیه و صوفی قرن ششم هجری است . وی از ملازمان ارسلان دمشقی صوفی معروف بود. طریقه ٔ بیانیه را بدو منسوب میدارند. از آثار اوست : منظومة فی الصاد و الضاد. وی به سال <s
نبالغتنامه دهخدانبا. [ ن َ با ] (اِخ ) مصحف نباء در بیت زیر مقصود قرآن است بنابر قول بعضی مفسران که گویند مقصوداز نباء عظیم در سوره ٔ نباء، قرآن است : نور از آن ماه باشد وین ضیاآن ِ خورشید این فروخوان از نبا. مولوی . || (از ع ، اِ
نبافرهنگ فارسی عمید۱. هفتادوهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۰ آیه؛ تساؤل؛ معصرات؛ عمّ.۲. [قدیمی] خبر.
نیباءلغتنامه دهخدانیباء. [ ن َ ] (ع ص ) تأنیث انیب است . (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به انیب شود.
نباءلغتنامه دهخدانباء. [ ن َ ب َءْ ] (اِخ ) (الَ ...) سوره ٔ هفتادوهشتمین از قرآن ، مکیه و آن چهل آیت است ، پس از سوره ٔ مرسلات و پیش از نازعات قرار گرفته و با این آیت آغاز می شود: عم یتسائلون عن النباً العظیم .
نباءلغتنامه دهخدانباء. [ ن َ ب َءْ ] (ع اِ) آگاهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). خبر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (صراح ). الخبر، لأنه یأتی من مکان الی آخر. (المنجد) : عم یتسائلون
نباءلغتنامه دهخدانباء. [ ن ِ ] (ع مص ) مناباة. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد و محیط المحیط دیده نشد.
نباءلغتنامه دهخدانباء. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نبی . (معجم متن اللغة) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (المنجد). رجوع به نَبی ٔ شود.
نباتةلغتنامه دهخدانباتة. [ ن َ ت َ ] (ع اِ) نبات . گیاه . (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ). || یکی نبات بمعنی رستنی و گیاه است . (از اقرب الموارد). یک نبات . (فرهنگ نظام ).
نبالتلغتنامه دهخدانبالت . [ ن َ ل َ ] (ع اِمص ) ذکاوت . || آگاهی . || فضل .(ناظم الاطباء). || شرف . بزرگی . (یادداشت مؤلف ). || نجابت . (ناظم الاطباء). || استادی . (غیاث اللغات ). رجوع به نَبالة شود.
نباجیلغتنامه دهخدانباجی . [ ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نباج است . (الانساب سمعانی ). رجوع به نِباج شود.
نبادیةلغتنامه دهخدانبادیة.[ ن َب ْ با دی ی َ ] (ع اِ) کوزه ٔ می و سرکه ، لغت عامیانه ٔ عربی است . (از معجم متن اللغة از تاج العروس ).
نبولغتنامه دهخدانبو. [ ن َ ] (اِخ ) کوهی است از سلسله کوههای عباریم در موآب روبروی اریحا که موسی از بالای آن اراضی مقدسه را مشاهده نمود، و معلمان در تحقیق این کوه اختلاف دارند و غالباً گویند که کوه نبا می باشد. (از قاموس کتاب مقدس ص 871). و نیز رجوع به نبا ش
خبرفرهنگ مترادف و متضاد۱. آگاهی، اطلاع، نبا ۲. اخبار، شایعه، گزارش ۳. قضیه، روایت ۴. مسند ≠ مبتدا ۵. نقل، حدیث، گفتار ۶. محمول ۷. دستنبشته، ۸. اتفاق، حادثه، رویداد، ماجرا ۹. نشان، اثر، رد
نُّبُوَّةَفرهنگ واژگان قرآنپیامبری (یا از کلمه نبي بر وزن فعيل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پيامبر را نبي ناميدهاند بدين جهت است که ايشان به وسيله وحي خدا از عالم غيب خبردار هستند ویا ماخوذ از نبوة به معناي رفعت است ، و انبياء را به خاطر رفعت مقامشان نبي خواندهاند )
نَّبِيَّفرهنگ واژگان قرآنپيامبر (کلمه نبي بر وزن فعيل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پيامبر را نبي ناميدهاند بدين جهت است که ايشان به وسيله وحي خدا از عالم غيب خبردار هستند بعضي گفتهاند : کلمه مذکور ماخوذ از نبوة به معناي رفعت است ، و انبياء را به خاطر رفعت مقامشان نبي خواندهاند )
نباتةلغتنامه دهخدانباتة. [ ن َ ت َ ] (ع اِ) نبات . گیاه . (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ). || یکی نبات بمعنی رستنی و گیاه است . (از اقرب الموارد). یک نبات . (فرهنگ نظام ).
نبالتلغتنامه دهخدانبالت . [ ن َ ل َ ] (ع اِمص ) ذکاوت . || آگاهی . || فضل .(ناظم الاطباء). || شرف . بزرگی . (یادداشت مؤلف ). || نجابت . (ناظم الاطباء). || استادی . (غیاث اللغات ). رجوع به نَبالة شود.
نباجیلغتنامه دهخدانباجی . [ ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نباج است . (الانساب سمعانی ). رجوع به نِباج شود.
نبادیةلغتنامه دهخدانبادیة.[ ن َب ْ با دی ی َ ] (ع اِ) کوزه ٔ می و سرکه ، لغت عامیانه ٔ عربی است . (از معجم متن اللغة از تاج العروس ).
حنبالغتنامه دهخداحنبا. [ ح ِن ْ ن ِ با ] (اِخ ) نام ناحیتی از راذان واقع بسواد عراق . (یادداشت مرحوم دهخدا).
خرنبالغتنامه دهخداخرنبا. [ خ َ رَم ْ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است بین حلب و روم . (از معجم البلدان ). در منتهی الارب این کلمه بصورت خرنباء (با الف ممدوده ) آمده و آن موضعی است از سرزمین مصر.
زنبالغتنامه دهخدازنبا. [ زَم ْ ] (اِ) نباتی است که در بلاد ری به تابستان می کارند و در اول زمستان می روید بسیار گرم و تند و مصدع و موجب حرارت بدن است به مرتبه ای که خورنده ٔ آن از هوای سرد متألم نخواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
شاپور هویه سنبالغتنامه دهخداشاپور هویه سنبا. [ رِ ی ِ سُم ْ ] (اِخ ) لقب شاپور دوم . رجوع به شاپور ذوالا کتاف شود.