نبیnabisواژههای مصوب فرهنگستانگروهی پیشتاز، از هنرجویان مدرسۀ هنری ژولیان که به شیوۀ گوگن نقاشی میکردند و او را در حوزۀ هنر، خداوند نقاشی میپنداشتند
نبیگراnabistواژههای مصوب فرهنگستانهنرمندانی که در فاصلۀ دو جنگ جهانی اول و دوم از شیوۀ نبیها پیروی کردند و پس از جنگ جهانی دوم به نو امپرسیونیست (nouveau impressioniste) مشهور شدند
گنبیلغتنامه دهخداگنبی . [ گ َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیر بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 90000گزی جنوب خاوری خورموج در جنوب کوه نمک واقع شده است . هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 81 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود.
نبیلغتنامه دهخدانبی . [ ن ُ ب َی ی ] (ع اِ مصغر) تصغیرِ نَبی ّ. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به نبی شود.
نبیلغتنامه دهخدانبی . [ ن ُ بی ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ نابی . (ناظم الاطباء). || (مص ) نبو. نبوة. (از اقرب الموارد). رجوع به نبو شود.
نبیلغتنامه دهخدانبی . [ ن ُ ب َی ی ] (ع اِ مصغر) تصغیرِ نَبی ّ. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به نبی شود.
نبیلغتنامه دهخدانبی . [ ن ُ بی ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ نابی . (ناظم الاطباء). || (مص ) نبو. نبوة. (از اقرب الموارد). رجوع به نبو شود.
نبیلغتنامه دهخدانبی . [ ن ُب ْ با ] (ع اِ) ج ِ ناب ، بمعنی پشته . (از منتهی الارب ). رجوع به ناب شود.
نبیلغتنامه دهخدانبی . [ ن ُ / ن ِ ] (اِخ ) قرآن . (منتهی الارب ) (برهان قاطع) (نصاب ) (غیاث اللغات ). قرآن مجید. نوی . (انجمن آرا). مصحف . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). کلام خدا. نوی . نپی . (از برهان قاطع). کلام الهی . (غیاث اللغات ). ذکر. فرقان . تنزیل . کل
نبیلغتنامه دهخدانبی ٔ. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) پیغامبر از جانب خدای تعالی . (منتهی الارب ). ج ، انبیاء، نباء، انباء، نبیون . || از جائی به جائی بیرون آینده . (منتهی الارب ). بیرون شونده از مکانی به مکانی ، فعیل است بمعنی فاعل و گویند «بیرون شده » است ، پس فعیل باشد بمعنی مفعول . (از اقرب الموارد)
حسین زینبیلغتنامه دهخداحسین زینبی . [ ح ُ س َ ن ِ زَ ن َ ] (اِخ ) رجوع به زینبی در همین لغت نامه و زرکلی ج 1 ص 258 شود.
خانقاه ابن تنبیلغتنامه دهخداخانقاه ابن تنبی . [ ن َ / ن ِ هَِ اِ ن ِ ت َ ن َب ْ بی ] (اِخ ) این خانقاه را امیر جمال الدین ابوالثناء عبدالقاهربن عیسی معروف به ابن التنبی بحلب در ذیل محله ٔعقبه ساخت و آن را در سال 639 هَ . ق . (زمان وفاتش
سموئیل نبیلغتنامه دهخداسموئیل نبی . [ س َ ل ِ ن َ ] (اِخ ) یعنی مسموع از خدا و او فرزند دعا و پیغمبر و هم قاضی معروف عبرانیان بود پدر وی القانه و مادرش حنا نام داشت ؛ و در رامه در کوه افرائیم که در طرف شمال شرقی اورشلیم واقع است متولد گشته ، در سن شباب به شیلو برده شده ودر آنجا در تحت توجه عیلی کاه
شاعرالنبیلغتنامه دهخداشاعرالنبی . [ ع ِ رُن ْ ن َ ی ی ] (اِخ ) شهرت حسان بن ثابت . رجوع به شاعر رسول اﷲ و شاعرپیغمبر و ریحانة الادب ج 1 ص 324 و ج 2 ص 285 شود.