نعیلةلغتنامه دهخدانعیلة. [ ن ُ ع َ ل َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر نعل است . (منتهی الارب ). رجوع به [ نَعْل ] شود.
نهلةلغتنامه دهخدانهلة. [ ن َ ل َ ] (ع ص ) ابل نهلة؛ شتران نخست بر آب آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || (اِ) جرعه . آشام : هرکه شما را یک نهله آب بخوراند به نام مسیح راست بگویم به شما که ثواب آن کس ضایع نشود. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص <span class="hl" di
نحلیةلغتنامه دهخدانحلیة. [ ن َ لی ی َ ] (اِخ ) اصحاب حسن بن علی نحلی که امامت را فقط در اولاد امام حسن مجتبی میدانستند و در افریقای شمالی و مرکزی میزیسته اند. (از ریحانة الادب ج 4 ص 1177) (از الملل و النحل شهرستانی ).