نخجدلغتنامه دهخدانخجد. [ ن َ ج َ ] (اِ) ریم آهن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اسدی چ پاول هورن ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نخجذ. || آهن . نخجذ نیز گفته اند. (برهان قاطع). آهن . (صحاح الفرس ) : گر آهنگران شکر جود تو گویندبه کوره درون زر شود جمله نخجد. <p class
نخجذلغتنامه دهخدانخجذ. [ ن َ ج َ ] (اِ) ریم آهن . || آن سنگ بود که ندافان محلاح بدان برزنندتا درشت گردد. (لغت فرس اسدی ). رجوع به نخجد شود.
نخجذلغتنامه دهخدانخجذ. [ ن َ ج َ ] (اِ) ریم آهن . || آن سنگ بود که ندافان محلاح بدان برزنندتا درشت گردد. (لغت فرس اسدی ). رجوع به نخجد شود.
نخچندلغتنامه دهخدانخچند. [ ن َ چ َ ] (اِ) بمعنی نخجد است که ریم آهن باشد. (برهان قاطع). و صحیح نخچد است و نخچند به اضافه ٔ نون در جهانگیری آمده و در سروری یاد شده است و همه تصحیف است . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). || نخچل . (از آنندراج ).
نخچدلغتنامه دهخدانخچد. [ ن َ چ َ ] (اِ) ریم آهن . (لغت فرس اسدی ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). چرک آهن . (آنندراج ) (انجمن آرا) : دو مار به گزنده بر دو لب تو دوسان زآن قلیه ٔ چو طاعون زآن نان همچو نخچد. منجیک ترمذی . گر
گزندهلغتنامه دهخداگزنده . [ گ َ زَ دَ / دِ ] (نف ) آنچه بگزد با نیش یا دندان : دو مار بد گزنده بر دو لب تو دوسان زآن قلیه ٔ چو طاعون زان نان همچو نخجد. منجیک .مناز بر دم دنیا که کژدمش بگزدت ز کژ