نخجیرگاهلغتنامه دهخدانخجیرگاه . [ ن َ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . (ناظم الاطباء). شواهدذیل نخچیرگاه ذکر شده است . رجوع به نخچیرگاه شود.
فروشستهلغتنامه دهخدافروشسته . [ ف ُ ش ُت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پاکیزه شده . شسته : چو سلطان شود سوی نخجیرگاه دری رفته بیند فروشسته راه . نظامی .رجوع به فروشستن شود.