نرمیلغتنامه دهخدانرمی . [ ن َ ] (حامص ) ملاست . (ناظم الاطباء). مقابل زبری . (یادداشت مؤلف ) : مبین نرمی پشت شمشیر تیزگذارش نگر گاه خشم و ستیز. اسدی .پنجم ز ره دست بساوش که بدانی نرمی و درشتی چو ز خر خار گران را. <p class=
نرمیلغتنامه دهخدانرمی . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، در 14هزارگزی جنوب شرقی نیشابور، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 103 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت است .
نرمیفرهنگ فارسی عمید۱. نرم بودن.۲. [مجاز] لطف و مهربانی: ◻︎ اگر نادان بهوحشت سخت گوید / خردمندش بهنرمی دل بجوید (سعدی: ۱۲۹).
نرمیدیکشنری فارسی به انگلیسیflaccidity, fleeciness, furriness, lenity, lightness, limpness, pulpiness, silkiness, sleekness, smoothness, softness, tenderness, tractability
چرب نرمیلغتنامه دهخداچرب نرمی . [ چ َ ن َ ] (حامص مرکب ) نرمی و ملایمت و حلم و نرمدلی . || نزاکت و لطافت . (ناظم الاطباء).
نرمی کردنلغتنامه دهخدانرمی کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ملایمت کردن . مدارا کردن . تحمل و بردباری نمودن : جهان مست است نرمی کن که من ایدون شنودستم که با مستان و دیوانه حلیمی بهتر از تندی . ناصرخسرو.به اخلاق نرمی مکن با درشت که س
نرمی مطلقabsolute softnessواژههای مصوب فرهنگستانوارون سختی مطلق، به این معنا که پتانسیل شیمیایی الکترونی یک سامانۀ شیمیایی گرایش به ایجاد تغییر در تعداد الکترونها دارد
نرمیتلغتنامه دهخدانرمیت . [ ن َ می ی َ ] (اِمص جعلی ) ملایمت . (ناظم الاطباء). مصدر مجعول است از نرم + ئیت (عربی ). رجوع به نرم و نرمی شود.
نرمیقلغتنامه دهخدانرمیق . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان برآغوش بخش آلان برآغوش شهرستان سراب . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
نرمیقلغتنامه دهخدانرمیق . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب ، در 17هزارگزی جنوب شرقی سراب در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 679 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه ، محصولش غلات و حبوبات
نرمینهلغتنامه دهخدانرمینه . [ ن َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) هر چیز نرم . (ناظم الاطباء). نوع جامه های چون خز و قز و سنجاب و جز آن . (یادداشت مؤلف ).
نرمی کردنلغتنامه دهخدانرمی کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ملایمت کردن . مدارا کردن . تحمل و بردباری نمودن : جهان مست است نرمی کن که من ایدون شنودستم که با مستان و دیوانه حلیمی بهتر از تندی . ناصرخسرو.به اخلاق نرمی مکن با درشت که س
نرمیتلغتنامه دهخدانرمیت . [ ن َ می ی َ ] (اِمص جعلی ) ملایمت . (ناظم الاطباء). مصدر مجعول است از نرم + ئیت (عربی ). رجوع به نرم و نرمی شود.
نرمیقلغتنامه دهخدانرمیق . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان برآغوش بخش آلان برآغوش شهرستان سراب . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
نرمیقلغتنامه دهخدانرمیق . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب ، در 17هزارگزی جنوب شرقی سراب در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 679 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه ، محصولش غلات و حبوبات
چرب و نرمیلغتنامه دهخداچرب و نرمی . [ چ َ ب ُ ن َ ] (حامص مرکب ) چربی و نرمی . ملاطفت و مهربانی . تواضع و فروتنی . || تملق و چاپلوسی . زبان بازی .اظهار عجز و فروتنی از روی ریا و فریب : ز چرب و نرمی دشمن فریب عجز مخوردلیر بر سر این آب زیر کاه مرو.<p class="author"
چرب نرمیلغتنامه دهخداچرب نرمی . [ چ َ ن َ ] (حامص مرکب ) نرمی و ملایمت و حلم و نرمدلی . || نزاکت و لطافت . (ناظم الاطباء).