نریمانلغتنامه دهخدانریمان . [ ن َ ] (اِخ ) در اوستا: نئیره منه ، مرکب از دو جزو: نئیره به معنی نر، فحل + منه (= مناو) از ریشه ٔ من (اندیشیدن )؛ جمعاً یعنی نرمنش ، مردسرشت . در گزارش پهلوی این کلمه را به مرت منیشن ترجمه کرده اند و به تعبیر دیگر دلیر و پهلوان . این کلمه در اوستا صفت گرشاسپ جهان پ
نریمانلغتنامه دهخدانریمان . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
نریمانفرهنگ نامها(تلفظ: narimān) (اوستایی) (= نیرم) در اوستا صفت جهان پهلوان است و نیز (در اعلام) نریمان پدر سام جد رستم بوده است و نیز لقب و عنوان گرشاسب ؛ نریمان در لغت به معنی نر منش ، مرد سرشت و دلیر و پهلوان میباشد . + ن.ک نیرم .
نیرمانلغتنامه دهخدانیرمان . [ ن َ رَ ] (اِخ ) از قرای همدان است . (از معجم البلدان ) (از الانساب سمعانی ) (از منتهی الارب ).
نرمانلغتنامه دهخدانرمان . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر،در 107هزارگزی جنوب شرقی کنگان بر کنار راه گله دار به وراوی ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 526 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و خر
نیرمانواژهنامه آزادنیرمان، ن ی ر م ا ن، به معنای مردسرشت، نرمنش، پهلوان، دلیر، از صفات گرشاسب پهلوان و مترادف نریمان و نیرمانا، نامی پسرانه
سام نریمانلغتنامه دهخداسام نریمان . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به گرشاسب و سام و نریمان و مزدیسنای دکتر معین چ 1 ص 417 ببعد شود : بسام نریمان کشیدش نژادبسی داشتی رزم رستم بیاد. فرد
نرمان بردنگانلغتنامه دهخدانرمان بردنگان . [ ن ِ مام ْ ب َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، در 12هزارگزی مغرب فهلیان در دره ٔ رود کنی و در دامنه ٔ گرمسیری واقع است و 128 تن سکنه دارد. آبش از رودخان
نریمانیلغتنامه دهخدانریمانی . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، در54هزارگزی شمال شرقی فریمان و 10هزارگزی جنوب راه مشهد به سرخس در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 821</
سام نریمانلغتنامه دهخداسام نریمان . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به گرشاسب و سام و نریمان و مزدیسنای دکتر معین چ 1 ص 417 ببعد شود : بسام نریمان کشیدش نژادبسی داشتی رزم رستم بیاد. فرد
نریمان قشلاقلغتنامه دهخدانریمان قشلاق . [ ن َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان ، در 57هزارگزی جنوب غربی قیدار، در ناحیه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 276 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ،محصولش غلات و انگور،
نیرمفرهنگ نامها(تلفظ: ney(ay)ram) (= نریمان) ، ← نریمان . به علاوه نیرم یا نریمان در اوستا ' نیرمانا ' یعنی نرمنش و مردسرشت آمده است.
کریمانلغتنامه دهخداکریمان . [ ک َ ] (اِخ ) در فرهنگ برهان قاطع و انجمن آراو جز آن نوشته اند: کریمان نام جد دوم رستم زال است که پدر نریمان باشد. و ولف در فهرست لغات شاهنامه و نیز فرهنگ آنندراج نوشته اند: نام یک پهلوان ایرانی که پدر نریمان بوده است . اما این معنی نادرست است و منشاء آن ظاهراً بیت
نریمان قشلاقلغتنامه دهخدانریمان قشلاق . [ ن َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان ، در 57هزارگزی جنوب غربی قیدار، در ناحیه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 276 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ،محصولش غلات و انگور،
نریمانیلغتنامه دهخدانریمانی . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، در54هزارگزی شمال شرقی فریمان و 10هزارگزی جنوب راه مشهد به سرخس در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 821</
سام نریمانلغتنامه دهخداسام نریمان . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به گرشاسب و سام و نریمان و مزدیسنای دکتر معین چ 1 ص 417 ببعد شود : بسام نریمان کشیدش نژادبسی داشتی رزم رستم بیاد. فرد