نزاللغتنامه دهخدانزال . [ ن َزْ زا ] (ع ص ) کثیرالنزول یا کثیرالمنازلة. (از المنجد). رجوع به نزول و منازلة شود.
نزاللغتنامه دهخدانزال . [ ن َ ل ِ] (ع اِ فعل ) فرودآ. (منتهی الارب ). فرودبیا! (ناظم الاطباء). اسم فعل است برای امر، به معنی انزل . (از اقرب الموارد). و آن معدول است از نازلة و واحد و جمع و مؤنث و مذکر در آن یکسان است . (از منتهی الارب ).
نزاللغتنامه دهخدانزال . [ ن ِ ] (ع مص ) منازلة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (المنجد) (زوزنی ). فرودآمدن دو گروه با هم از شتر بر اسب جهت کارزار و فرودآمدن دو گروه با هم در حرب . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ). پیاده جنگ کردن . (از زوزنی ). فرودآمدن دو گروه از شتر و بر اسب سوار شدن
نزوللغتنامه دهخدانزول . [ ن ُ ] (ع مص ) فرودآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از زوزنی ). پائین آمدن . (از ناظم الاطباء). انحدار. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ضد صعود. (ناظم الاطباء). از بالا به پائین فرودآمدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). فروشدن
پنجوللغتنامه دهخداپنجول . [ پ َ ] (اِ) در تداول کودکان و زنان ، صورتی از پنجه با ناخنهای تیز و دراز.
نزالةلغتنامه دهخدانزالة. [ ن َ ل َ ] (ع مص ) درشت و صاف گردیدن زمین چنانکه به اندک باران سیل روان گردد از وی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). سیلان کردن زمین بر اثر اندک بارانی به علت صلابت و سختی آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نزالةلغتنامه دهخدانزالة. [ ن ُ ل َ ] (ع اِ) آب نر که فروریزد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آب منی مرد. (فرهنگ خطی ).
نزالةلغتنامه دهخدانزالة.[ ن ِ ل َ ] (ع اِ) سفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (المنجد). || ضیافت . (از اقرب الموارد). گویند: کنا فی نزالة فلان ؛ أی فی ضیافته . (اقرب الموارد). || گویند: فلان من نزالة سوء؛ هرگاه که پدر او لئیم بود. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). که
منازلةلغتنامه دهخدامنازلة. [ م ُ زَ ل َ ] (ع مص ) با یکدیگر فرود آمدن در حرب از بهر کارزار. نِزال .(تاج المصادر بیهقی ). نِزال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به نزال و منازلت شود.
لقیملغتنامه دهخدالقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) ابن نزال .از اخیار عادیان . رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 14 شود.
عوادلغتنامه دهخداعواد. [ ع َ دِ ] (ع اِ فعل ) امر است ، مثل نَزال ِ و تراک ، یعنی عود کن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اسم فعل قیاسی است که بر وزن فَعال ِ آمده و بمعنی عُد (بازگرد) میباشد.
نظارلغتنامه دهخدانظار. [ ن َ رِ ] (ع اِ فعل ) چشم دار!. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منتظر باش . (ناظم الاطباء). اسم فعل است به معنی فعل امر یعنی : انتظر، مانند نزال و تراک . (از منتهی الارب ).
نزالةلغتنامه دهخدانزالة. [ ن َ ل َ ] (ع مص ) درشت و صاف گردیدن زمین چنانکه به اندک باران سیل روان گردد از وی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). سیلان کردن زمین بر اثر اندک بارانی به علت صلابت و سختی آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نزالةلغتنامه دهخدانزالة. [ ن ُ ل َ ] (ع اِ) آب نر که فروریزد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آب منی مرد. (فرهنگ خطی ).
نزالةلغتنامه دهخدانزالة.[ ن ِ ل َ ] (ع اِ) سفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (المنجد). || ضیافت . (از اقرب الموارد). گویند: کنا فی نزالة فلان ؛ أی فی ضیافته . (اقرب الموارد). || گویند: فلان من نزالة سوء؛ هرگاه که پدر او لئیم بود. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). که
زانزاللغتنامه دهخدازانزال . (اِخ ) لقب یعقوب راهب سریانی رئیس طائفه ٔ یعاقبه (یعقوبیان )است . وی در 541 نزد اوطینخیین تربیت یافت و طرفداران ایشان را که نزدیک به انقراض بودند تقویت کرد وی در بلاد ارمنیه و بین النهرین و بلاد مجاور آن با لباس ژنده گردش میکرد و مرد
دیرانزاللغتنامه دهخدادیرانزال . [ اِ ] (ص مرکب ) دیرآب . آنکه انزال بدیر کند. (آنندراج ): حجاد؛ مرد دیرانزال . (منتهی الارب ).
استنزاللغتنامه دهخدااستنزال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فرودآوردن . فروفرستادن . || از مرتبه ٔ خود فرودافتادن . || فرودآمدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).- علم استنزال الارواح و استحضارها فی قوالب الاشباح ؛ و هو من فروع علم السحر. و اعلم ان تسخیر الجن او الملک من غ
انزاللغتنامه دهخداانزال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نُزل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزهایی که پیش مهمان فرود آینده نهند : پوشیده بخطها و نامه ها و طرائف گرگان و دهستان جز از آنچه در جمله ٔ انزال امیرمحمود فرستاده بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض - غنی ص <span class="hl" dir="ltr
انزاللغتنامه دهخداانزال . [ اِ ] (ع مص ) فروفرستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (مؤید الفضلاء). نازل کردن . (از اقرب الموارد). یقال : انزله انزالاً و منزلاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فرود آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء