نزیللغتنامه دهخدانزیل . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) مهمان فرودآینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهمان وار[ د ] . (فرهنگ نظام ). ضیف . مهمان . (از اقرب الموارد). مهمان . (دهار) : به مجلس گر نزیل جود خویش است کجا یارم که نزل دون فرستم .<p class="author
نزللغتنامه دهخدانزل . [ ن ُ ] (ع اِ) ضیافت و مهمانی که در پیش مهمان گذارند. (غیاث اللغات ). آنچه پیش آینده و مهمان نهند چون فرودآید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98). آنچه پیش مهمان فرودآینده نهند از طعام و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه پیش آینده ن
نیزللغتنامه دهخدانیزل . [ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج . در15هزارگزی شمال شرقی رزاب و 15هزارگزی جنوب جاده ٔ سنندج به مریوان ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و
نجللغتنامه دهخدانجل . [ ن ُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ انجل . رجوع به انجل شود. || ج ِ نجیل . رجوع به نجیل شود.
نجیللغتنامه دهخدانجیل . [ ن َ ] (ع اِ) هرم که نوعی از گیاه شور است و برگ شکسته ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نجیر. گزمازج . ثمرةالطرفاء. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). گزمازه . بار درخت گز. (ناظم الاطباء). نجم . نجیر. ثیل . اغرسطس . (یادداشت مؤلف ). رستنی است که نجلیات از قصیل آن بود
نزیل الحرمینلغتنامه دهخدانزیل الحرمین . [ ن َ لُل ْ ح َ رَ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن اسعد یافعی . رجوع به یافعی در این لغت نامه و نیز رجوع به ریحانة الادب ج 4 ص 188 و 331 شود.
نزیل الحرمینلغتنامه دهخدانزیل الحرمین . [ ن َ لُل ْ ح َ رَ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن اسعد یافعی . رجوع به یافعی در این لغت نامه و نیز رجوع به ریحانة الادب ج 4 ص 188 و 331 شود.
تنزیللغتنامه دهخداتنزیل . [ ت َ ] (اِخ ) قرآن مجید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کتاب خدای تعالی که پیغامبرخاتم آورد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی خداوند امر وخداوند نهی . فردوسی .شور است
تنزیللغتنامه دهخداتنزیل . [ ت َ ] (ع مص ) فروفرستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد) : و قرآناً فرقناه لتقرأه ُ علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلاً. (قرآن <span c
تنزیلفرهنگ فارسی عمید۱. سود؛ بهره.۲. [مجاز] = قرآن۳. (اسم مصدر) پرداخت وجه برات یا سفته قبل از سررسید آن و کسر مبلغی از آن به عنوان سود.۴. (اسم مصدر) فروفرستادن.۵. (اسم مصدر) پایین آوردن.۶. (اسم مصدر) [قدیمی] وحی.
پنجرۀ تنزیلdiscount windowواژههای مصوب فرهنگستانامکانی که براساس آن بانکها و مؤسسات مالی میتوانند از بانک مرکزی کشورهای متبوعشان وام دریافت کنند
تنزیلdiscountواژههای مصوب فرهنگستانکاهش ارزش برات یا بدهی هنگامی که این اسناد پیش از تاریخ سررسیدشان خریداری شوند