نسپارلغتنامه دهخدانسپار. [ ن َ ] (اِ) جائی را گویند که انگور در آن افشرند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مصحف سپار است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به سپار شود.
نسارلغتنامه دهخدانسار. [ ن َ ] (اِ) نسر. در لهجه ٔ قمی : نسار (طرف سایه )، در اراک : نسر (جائی که کمتر آفتاب برسد)، در تهرانی : نسار (جنوب ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). موضعی که آفتاب کمتر بر آن تابد. (برهان قاطع) (از آنندراج ). جائی که بر آن تمام سال آفتاب نتابد یا در بعضی از اوقات سال
نسارلغتنامه دهخدانسار. [ ن ِ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی است از روزهای معروف عرب . (مرصع). نام جبال کوچکی است در عربستان یا آبی است بنی عامر را که در آنجا میان بنی ضبه و بنی تمیم جنگی واقع شد. (از مجمع الامثال میدانی ).
نسارلغتنامه دهخدانسار. [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیره ٔ بخش گیلان شهرستان شاه آباد، در 28 هزارگزی شمال گیلان و 2هزارگزی مغرب راه گیلان به سرپل ذهاب ، در دشت گرمسیری واقع است و 150 تن س
نصائرلغتنامه دهخدانصائر. [ ن َ ءِ ] (ع اِ) عطایا. (متن اللغة). ج ِ نصیرة (به معنی عطیه ). (از المنجد). رجوع به نصیرة شود. || ج ِ نصیرة (تأنیث نصیر به معنی ناصر). (از المنجد). رجوع به نصیر و نصیرة شود.