نشوزلغتنامه دهخدانشوز. [ ن ُ ] (ع مص ) ناسازگاری کردن زن با شوهر. (غیاث اللغات ). ناسازواری کردن زن با شوی و در خشم آوردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ناسازواری کردن شوهر با زن یا زن با شوهر. (دهار) (از زوزنی ). ناساختن زن با شوهر و یا شوهر با زن . (تاج المصادر بیهقی )
نسوزلغتنامه دهخدانسوز. [ ن َ ] (نف مرکب ) که به آتش تباه نشود. قائم النار. (یادداشت مؤلف ). ناسوز. که نمی سوزد. که از آتش گزند نمی بیند. ناسوزنده : آجر نسوز. پنبه ٔ نسوز. خاک نسوز. صندوق نسوز.
نشوظلغتنامه دهخدانشوظ. [ ن ُ ] (ع مص ) نخستین روییدن نبات که زمین بشکافدو هنوز برگ نیاورده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روییدن نبات در آغاز آشکار شدن آن ، هنگامی که زمین را می شکافد. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
نُشُوزاًفرهنگ واژگان قرآنعصيان و استکبار از اطاعت - ناسازگاري(کلمه نشوز در اصل به معناي بلند شدن از سر چيزي و برگشتن از آن است ، و نشوز از مجلس به اين است که آدمي از مجلس برخيزد تا ديگري بنشيند ، و بدين وسيله او را تواضع و احترام کرده باشد )
نُشُوزَهُنَّفرهنگ واژگان قرآنعصيان و استکبار از اطاعت آن زنان- ناسازگاري آن زنان(کلمه نشوز در اصل به معناي بلند شدن از سر چيزي و برگشتن از آن است ، و نشوز از مجلس به اين است که آدمي از مجلس برخيزد تا ديگري بنشيند ، و بدين وسيله او را تواضع و احترام کرده باشد )
بعثفرهنگ مترادف و متضاد۱. حشر، معاد، نشوز ۲. رستاخیز، قیامت ۳. برانگیختگی ۴. برانگیختن ۵. فرستادن ۶. زنده کردن (مردگان)
تسلیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. استرداد، تحویل، تفویض، تقدیم، واگذار، واگذاری ۲. تمکین ≠ نشوز ۳. رام، مطیع، منقاد ≠ عاصی، سرکش، نافرمان
ﭐنشُزُواْفرهنگ واژگان قرآنبرخيزيد(از کلمه ي نشوزبه معناي بلند شدن از سر چيزي و برگشتن از آن است ، و نشوز از مجلس به اين است که آدمي از مجلس برخيزد تا ديگري بنشيند ، و بدين وسيله او را تواضع و احترام کرده باشد )