نشیدلغتنامه دهخدانشید. [ ن َ ] (ع اِ) بلندی آواز. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بلند کردن آواز. (شرح قاموس از حاشیه ٔ برهان ). رفعالصوت . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). || شعر در جواب خوانده شده . (منتهی الارب ). شعر در جواب شعر خوانده شده . (ناظم الاطباء). شعری که در جواب با هم خوانده
نشیدلغتنامه دهخدانشید. [ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) آواز. (یادداشت مؤلف ) : نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سرنشید بلبل و صلصل ،قفانبک و من ذکری . منوچهری .تو کم از مرغی مباش اندر نشیدبین ایدی خلف ع
نشیدفرهنگ فارسی معین(نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - شعری که در انجمنی برای یکدیگر بخوانند. 2 - در فارسی به معنای سرود و آواز.
غوره فراوان نیست (/ غوره خیلی نیست / غوره کم است).گویش اصفهانی تکیه ای: qura farâvun neha./ qura ziyâd neha. طاری: qöra ferâvun neya./ qöra xeyli neya. طامه ای: qura ferâvun neha./ qura kam-a. طرقی: qöra ferâvon neha. کشه ای: qora ferâvun niya. نطنزی: qura ferâmun naha./ qura kam-a.
چنیشتلغتنامه دهخداچنیشت . [ چ ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجندکه در 46 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است . آب وهوای آن کوهستانی و معتدل است . 672 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. از محص
نیستلغتنامه دهخدانیست . (فعل ) نه هست . نه است . فعل منفی مفرد غایب . مقابل هست و است : چندیت مدح گفتم و چندین عذاب دیدگر زآنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست . منجیک .ز دانش به اندر جهان هیچ نیست تن مرده و جان نادان یکی است . <p
نسطلغتنامه دهخدانسط. [ ن َ ] (ع مص ) به دست برآوردن آب گشن از رحم ناقه . (منتهی الارب )(آنندراج ). دست در زهدان ماده شتر کردن برآوردن آب گشن را. (از ناظم الاطباء). || پاک کردن روده را به دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تراشیدن روده را با انگشتان . (از معجم متن اللغة). || جامه ٔ ترکرده فشردن
نسطلغتنامه دهخدانسط. [ ن ُ س ُ ] (ع اِ) آنان که به در کنند بچگان را وقتی که زادن دشوار گردد. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنانکه بیرون کشند نوزاد شتر را چون زادن بر ناقه دشوار شود. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
نشیدالاناشیدلغتنامه دهخدانشیدالاناشید. [ ن َ دُل ْ اَ ] (اِخ ) سِفْری است از اسفار عهد قدیم [ توراة ] . (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به توراة شود.
نشیدسرایلغتنامه دهخدانشیدسرای . [ ن َ / ن ِ س َ ] (نف مرکب ) آوازخوان . نوحه گر. که نشید سراید : ناهید دست بر سر از این غم رباب وارنوحه کنان نشیدسرای اندر آمده .خاقانی .
نشیدنلغتنامه دهخدانشیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) مخفف نشانیدن به معنی نهادن . (از برهان قاطع) (آنندراج ). نهادن . نشانیدن . نصب کردن . (ناظم الاطباء). اگر استعمال شده باشد به معنی نشستن = نشتن است و متعدی آن نشاندن = نشانیدن به معنی نهادن است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
نشیدةلغتنامه دهخدانشیدة. [ ن َ دَ ] (ع اِ) بلندی آواز. || شعر در جواب شعر خوانده شده . (ناظم الاطباء). نشید. انشودة. شعری که در جواب شعری انشاد کنند و نثر و شعری که بدان ترنم کنند. (از المنجد). همان نشید است واین اخص از آن است . (از اقرب الموارد). ج ، نشائد.
نشیدالاناشیدلغتنامه دهخدانشیدالاناشید. [ ن َ دُل ْ اَ ] (اِخ ) سِفْری است از اسفار عهد قدیم [ توراة ] . (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به توراة شود.
نشیدسرایلغتنامه دهخدانشیدسرای . [ ن َ / ن ِ س َ ] (نف مرکب ) آوازخوان . نوحه گر. که نشید سراید : ناهید دست بر سر از این غم رباب وارنوحه کنان نشیدسرای اندر آمده .خاقانی .
نشیدنلغتنامه دهخدانشیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) مخفف نشانیدن به معنی نهادن . (از برهان قاطع) (آنندراج ). نهادن . نشانیدن . نصب کردن . (ناظم الاطباء). اگر استعمال شده باشد به معنی نشستن = نشتن است و متعدی آن نشاندن = نشانیدن به معنی نهادن است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
نشیدةلغتنامه دهخدانشیدة. [ ن َ دَ ] (ع اِ) بلندی آواز. || شعر در جواب شعر خوانده شده . (ناظم الاطباء). نشید. انشودة. شعری که در جواب شعری انشاد کنند و نثر و شعری که بدان ترنم کنند. (از المنجد). همان نشید است واین اخص از آن است . (از اقرب الموارد). ج ، نشائد.
روانشیدفرهنگ نامها(تلفظ: ravān šid) جان چون خورشید ، روح چون آفتاب ؛ (به مجاز) جان و روان پاک و مبرا را گویند .