نصللغتنامه دهخدانصل . [ ن َ ] (ع اِ) آهن تیر و سنان و شمشیر و کارد مادام که مِقْبَض و دسته ای نداشته باشد . (از اقرب الموارد). آهن [ تیغه یا پیکان ] بدون قبضه ٔ نیزه و تیر و کارد و شمشیر. (از معجم متن اللغة) (از المنجد). پیکان . (دهار). ج ، انصل ، نصال ، نصول . رجوع به معانی بعدی شود. || پیک
نسللغتنامه دهخدانسل . [ ن َ ] (ع اِ) فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ) (دستوراللغة). ولد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). زاد و زه . (نصاب ). ذرّیة. (اقرب الموارد) (المنجد). زه و زاده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص <span class="h
نسللغتنامه دهخدانسل . [ ن َ س َ ] (ع اِ) شیری که از انجیر سبز برآید. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن شیر که بر سر پستان باقی بماند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). باقی شیر که در پستان بماند. (مهذب الاسماء). || شیری که از پستان بی دوشیدن برآید.
نسللغتنامه دهخدانسل . [ ن َ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نمارستاق بخش نور شهرستان آمل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
نصلةلغتنامه دهخدانصلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) تاج سر. (ناظم الاطباء). و آن اخص ّ از نصل است . (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نَصل شود.
نصلانلغتنامه دهخدانصلان . [ ن َ ] (ع اِ) پیکان تیر و نیزه . || تیغ بی دسته . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نصل . رجوع به نَصل شود.
نصلةلغتنامه دهخدانصلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) تاج سر. (ناظم الاطباء). و آن اخص ّ از نصل است . (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نَصل شود.
نصلانلغتنامه دهخدانصلان . [ ن َ ] (ع اِ) پیکان تیر و نیزه . || تیغ بی دسته . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نصل . رجوع به نَصل شود.
پیاز عنصللغتنامه دهخداپیاز عنصل . [ زِ ع ُ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیاز صحرائی . اسقیل . رجوع به پیاز دشتی شود.
خل عنصللغتنامه دهخداخل عنصل . [ خ َل ْ ل ِ ع ُ ص ُ / ص َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) بپارسی سرکه ٔ عنصل گویند چون دو درم از اوبر نهار بیاشامند، بخرم و ضیق النفس و عرق النساء را نفع دهد و آواز را صاف گرداند و درد معده را دفع کندو مصروع را سودمند آید و چون در گوش چک
متنصللغتنامه دهخدامتنصل . [ م ُ ت َ ن َص ْ ص ِ ] (ع ص ) معاف شده و بخشیده شده و عفو شده و بی گناه و بی جرم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
قنصللغتنامه دهخداقنصل . [ ق ُ ص ُ ] (اِخ ) قلعه ای است از یمن و تا صنعاء دو روز فاصله دارد. (معجم البلدان ).
قنصللغتنامه دهخداقنصل . [ ق ُ ص ُ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قصیر. (اقرب الموارد).