نعمانلغتنامه دهخدانعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم خلیل زرنوجی ، ملقب به تاج الدین ، از ادبای قرن هفتم هجری قمری بخارا است . او راست : الموضح در شرح مقامات حریری . وی به سال 640 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 9 ص <spa
نعمانلغتنامه دهخدانعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن یعفربن سکسک ، ملقب به معافر، از ملوک حمیری یمن است . رجوع به معافر شود.
نعمانلغتنامه دهخدانعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن حارث بن ایهم ، از غسانیان شام است وی 18 سال سلطنت کرد. رجوع به تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 123 و مجمل التواریخ ص 176 شود.
نعمانلغتنامه دهخدانعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن اشتر نخعی از اشراف و شجاعان عرب است ، در عراق با یزیدبن مهلب بر بنی مروان خروج کرد و به همراهی او جنگید. چون یزید کشته شد و لشکر او پراکنده شدند، نعمان به مفضل بن مهلب پیوست و در نبردی که با مدرک بن ضب الکلبی کردند، به سال <span class="hl
نعمانلغتنامه دهخدانعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عبدالسلام بن حبیب بن حطیط التیمی اصفهانی ، مکنی به ابوالمنذر، از ثقات محدثین واز زهاد و فقیهان قرن دوم هجری قمری است . اصل او ازنیشابور بود و در بغداد فقه آموخت . وی به سال 183 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج
نعیمانلغتنامه دهخدانعیمان . [ ن ُ ع َ ] (اِخ ) ابن عمروبن رفاعة النجاری الانصاری ، از اهل مدینه و از صحابه ٔ پیغمبر بود، مردی مزّاح بود و رسول (ع ) را شادمان و خندان می کرد، و در عین شوخ طبعی از شجاعان عرب بود و در جنگهای بدر و احد و خندق شرکت جست ، وی بعد از سال 41</
ربیعبن نعمانلغتنامه دهخداربیعبن نعمان . [ رَ ع ِ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) ابن لیاف ، برادر حارث ... او در جنگ احد بشهادت رسید. (از الاصابة ج 1 قسم 1). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
حوض نعمانلغتنامه دهخداحوض نعمان . [ ح َ ض ِ ن ُ ] (اِخ ) حوض و تالابی بوده پر از آب شور و تلخ . گویند که در زمان ظهور سرور کاینات (ص ) آن آب شیرین شد و نیز گویندنام آن برکه ٔ نیان بود چون حضرت رسالت بر سر آن برکه رسیدند حوض نعمان نام کردند. (برهان ) (آنندراج ).
شاه نعمانلغتنامه دهخداشاه نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) نام فرزند خواجه حافظ شیرازی است . مؤلف آثار عجم بنقل از تذکره ٔ خزانه ٔ عامره منقول از کتاب مرآت الصفا نویسد: خواجه را پسری بود بنام شاه نعمان که بهندوستان مسافرتی کرد و در «برهان پور» درگذشت و در «اسیر گره » مدفون گردید. و اگر روایت مرآت الصفا صحی
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ نی ی / ن ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به وادی نعمان از اراضی شام . (ریحانة الادب ج 4 ص 221). || منسوب است به قلعه ٔ نعمان در زبید یمن . (ازریحانة الادب ج <span clas
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ن ُ ] (اِخ ) طلحةبن محمد (یا احمد) بن طلحة، مکنی به ابومحمد، از لغویون و شعرای اوایل قرن ششم هجری قمری است و در بدیهه گوئی دستی و با حریری مکاتباتی داشته است و به سال 520 هَ . ق . درگذشته است . او راست :اذا نالک الدهر بالحادثات
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ نی ی / ن ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به نعمانیه که دیهی است در مصر. (ریحانة الادب ج 4 ص 221). || منسوب است به نعمانیه که موضعی است بین واسط و بغداد در عراق . (از ر
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ ] (اِخ ) موسی بن یوسف بن احمد الایوبی الانصاری النعمانی الشافعی ، مکنی به ابوایوب و ملقب به شرف الدین قاضی و مورخ دمشقی است . به سال 946 هَ . ق . ولادت و به سال 1000 هَ . ق . وفات یافت . او راس
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ ] (اِخ ) (الَ ...) مزیدبن علی بن مزید، مکنی به ابوعلی و معروف به النعمانی شاعر و از اهل نعمانیه ٔ عراق است و به سال 611 هَ . ق . در آنجا درگذشت . او راست : دیوان شعر. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص <s
قاضی ابوحنیفهلغتنامه دهخداقاضی ابوحنیفه . [ اَ ح َ ف َ ](اِخ ) نعمان بن محمد. رجوع به ابوحنیفه نعمان شود.
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ نی ی / ن ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به وادی نعمان از اراضی شام . (ریحانة الادب ج 4 ص 221). || منسوب است به قلعه ٔ نعمان در زبید یمن . (ازریحانة الادب ج <span clas
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ن ُ ] (اِخ ) طلحةبن محمد (یا احمد) بن طلحة، مکنی به ابومحمد، از لغویون و شعرای اوایل قرن ششم هجری قمری است و در بدیهه گوئی دستی و با حریری مکاتباتی داشته است و به سال 520 هَ . ق . درگذشته است . او راست :اذا نالک الدهر بالحادثات
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ نی ی / ن ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به نعمانیه که دیهی است در مصر. (ریحانة الادب ج 4 ص 221). || منسوب است به نعمانیه که موضعی است بین واسط و بغداد در عراق . (از ر
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ ] (اِخ ) موسی بن یوسف بن احمد الایوبی الانصاری النعمانی الشافعی ، مکنی به ابوایوب و ملقب به شرف الدین قاضی و مورخ دمشقی است . به سال 946 هَ . ق . ولادت و به سال 1000 هَ . ق . وفات یافت . او راس
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ ] (اِخ ) (الَ ...) مزیدبن علی بن مزید، مکنی به ابوعلی و معروف به النعمانی شاعر و از اهل نعمانیه ٔ عراق است و به سال 611 هَ . ق . در آنجا درگذشت . او راست : دیوان شعر. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص <s
ربیعبن نعمانلغتنامه دهخداربیعبن نعمان . [ رَ ع ِ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) ابن لیاف ، برادر حارث ... او در جنگ احد بشهادت رسید. (از الاصابة ج 1 قسم 1). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
لیلی بن نعمانلغتنامه دهخدالیلی بن نعمان . [ ل َ لَب ْ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران ایران به عهد دعاة طبرستان (علویان ). وی در خدمت حسن بن قاسم داعی صغیر بود و به سال 308 هَ . ق . پس از فتح نیشابور در طوس به دست سپهسالار سامانی به قتل رسید. لیلی بن نعمان یکی از
حوض نعمانلغتنامه دهخداحوض نعمان . [ ح َ ض ِ ن ُ ] (اِخ ) حوض و تالابی بوده پر از آب شور و تلخ . گویند که در زمان ظهور سرور کاینات (ص ) آن آب شیرین شد و نیز گویندنام آن برکه ٔ نیان بود چون حضرت رسالت بر سر آن برکه رسیدند حوض نعمان نام کردند. (برهان ) (آنندراج ).
شاه نعمانلغتنامه دهخداشاه نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) نام فرزند خواجه حافظ شیرازی است . مؤلف آثار عجم بنقل از تذکره ٔ خزانه ٔ عامره منقول از کتاب مرآت الصفا نویسد: خواجه را پسری بود بنام شاه نعمان که بهندوستان مسافرتی کرد و در «برهان پور» درگذشت و در «اسیر گره » مدفون گردید. و اگر روایت مرآت الصفا صحی
شقائق النعمانلغتنامه دهخداشقائق النعمان . [ ش َ ءِ قُن ْ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) شقایق نعمان . نوعی از لاله که بغایت سرخ باشد. نعمان پادشاهی از عرب که لاله ٔ مذکور را از کوهستان آورده بود و بعضی گفته اند که وی لاله ٔ موصوف را نهایت دوست داشت . و صاحب بحرالجواهر نوشته که نعمان به معنی خونست ، پس نسبت کرد لا