نفرین کردهلغتنامه دهخدانفرین کرده . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رجیم . (از ترجمان القرآن ). ملعون . (از مهذب الاسماء). نفرین شده . (یادداشت مؤلف ).
نفرینلغتنامه دهخدانفرین .[ ن َ / ن ِ ] (اِ) دعای بد. (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). لعنت . بسور. پسور. سنه . غورا. یارند. پشول . پشور. دشنام . (از ناظم الاطباء). از: نَ (نفی ، سلب ) + فرین (آفرین )؛ ضد آفرین . مقابل آفرین
نفرینلغتنامه دهخدانفرین .[ ن َ / ن ِ ] (اِ) دعای بد. (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). لعنت . بسور. پسور. سنه . غورا. یارند. پشول . پشور. دشنام . (از ناظم الاطباء). از: نَ (نفی ، سلب ) + فرین (آفرین )؛ ضد آفرین . مقابل آفرین
بنفرینلغتنامه دهخدابنفرین . [ ب ِن ِ ] (ص مرکب ) نفرین شده . ملعون . گجستک : ایستاده بخشم بر در اواین بنفرین سیاه روخ چکاد.حکاک (ازلغت فرس اسدی چ اقبال ص 106).شغاد آن بنفرین شوریده بخت بکند از بن آن خسروانی درخت .
نفرینلغتنامه دهخدانفرین .[ ن َ / ن ِ ] (اِ) دعای بد. (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). لعنت . بسور. پسور. سنه . غورا. یارند. پشول . پشور. دشنام . (از ناظم الاطباء). از: نَ (نفی ، سلب ) + فرین (آفرین )؛ ضد آفرین . مقابل آفرین