نفسانیلغتنامه دهخدانفسانی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به نفس . از نفس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نفس شود. || منسوب به نفس اماره . مقابل روحانی : متابعت وساوس شیطانی و موافقت هواجس نفسانی نمودی . (سندبادنامه ص 86).چه خبر دارد از حقیقت
مشتهیاتلغتنامه دهخدامشتهیات . [ م ُ ت َ هََ ] (ع اِ) اشیای مرغوب و آرزوداشته شده ها. (غیاث ) (آنندراج ). چیزهای خواسته شده و آرزوکرده شده و مرغوب . (ازناظم الاطباء) : و بفرمود تا اسباب آن مهیاکردند و مشتهیات از انواع لهو و لعب و اصناف اسباب طرب و فرح به مجلس خود دعوت کرد.
نفسانیاتفرهنگ فارسی معین(نَ یّ) [ ع . ] (ص نسب . اِ.) جِ نفسانیه (مجموعة احساسات ، افکار، انفعالات و افعال که منسوب و مربوط به روح و روان هستند).
شش ارکانلغتنامه دهخداشش ارکان . [ ش َ / ش ِ اَ ] (اِ مرکب ) سته ٔ ضروری را گویند؛ یعنی شش چیز که تا وقتی که انسان زنده است بی اینها نباشد: اول ، هوا که محیط ابدان است . دوم ، اکل و شرب . سوم ، حرکت و سکون بدنیه . چهارم ، حرکت و سکون نفسانیه مثل غضب و فرح و خوف و
شهواتلغتنامه دهخداشهوات . [ ش َ هََ ] (ع اِ) ج ِ شهوة.(ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (اقرب الموارد). رجوع به شهوة شود. || میلها و آرزوها. (ناظم الاطباء). || اشتیاق و رغبت و خواهش هوا. (ناظم الاطباء) : بلذت علم از لذات ملک و شهوات دنیا قناعت نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span
مخدرلغتنامه دهخدامخدر. [ م ُ خ َدْ دِ ] (ع ص ) بی حس و سست کننده ٔ اندام . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بی حس کننده و سست نماینده ٔ اعضاء. (ناظم الاطباء). دوائی است که قابلیت تام را برای تأثیر قوه ٔ نفسانیه از روح سلب میکند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).به داروهایی اطلاق شود که سبب بی