نفلهلغتنامه دهخدانفله . [ ن ِ ف ِل ِ ] (اِخ ) در اساطیر یونان و روم مقصود از نفله آن ابر جادوئی است که به دستور زئوس به شکل هرا درآمده تا امیال نامشروع ایکسیون را برآورد، ایکسیون با آن صورت خیالی درآمیخت و سانتورها در نتیجه ٔ این آمیزش به وجود آمدند. نیز نفله نام چند تن از زنان قهرمان است که
نفلهلغتنامه دهخدانفله . [ ن ِ ل ِ ] (ص ) در تداول ، کنایت از آدم بی دست و پای زهواردررفته ٔ بی خاصیت .
نفله کردنلغتنامه دهخدانفله کردن . [ ن ِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، تلف کردن . نه به موقعخود صرف کردن . در غیر محل خود یا در کار غیر مفیدی صرف کردن . بی نتیجه از میان بردن . (یادداشت مؤلف ).
نفله شدنلغتنامه دهخدانفله شدن . [ ن ِ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، از میان بشدن . مردن . بی فایدتی تلف شدن . مردن نه برای مقصدی . (یادداشت مؤلف ). || نه به موقع خویش صرف شدن مال . بیهوده خرج شدن . به مصارف بیهوده به کار رفتن . (یادداشت مؤلف ).
ابن نفیلهلغتنامه دهخداابن نفیله . [ اِ ن ُ ن َ ل َ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ابن اَمه . ابن زومله . پسر داه .
نفله کردنلغتنامه دهخدانفله کردن . [ ن ِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، تلف کردن . نه به موقعخود صرف کردن . در غیر محل خود یا در کار غیر مفیدی صرف کردن . بی نتیجه از میان بردن . (یادداشت مؤلف ).
نفله شدنلغتنامه دهخدانفله شدن . [ ن ِ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، از میان بشدن . مردن . بی فایدتی تلف شدن . مردن نه برای مقصدی . (یادداشت مؤلف ). || نه به موقع خویش صرف شدن مال . بیهوده خرج شدن . به مصارف بیهوده به کار رفتن . (یادداشت مؤلف ).
تباه کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. خراب کردن، فاسد کردن، ضایع کردن ۲. نفله کردن، هدر دادن، پامال کردن، پایمال کردن، تلف کردن
حرام کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تحریم کردن، حرام دانستن ۲. ضایع کردن، نابود ساختن ۳. نفله کردن، تباه ساختن
ضایعفرهنگ مترادف و متضادباطل، بیفایده، بیهوده، سقط، تباه، تلف، خراب، فاسد، مخروب، نفله، هدر، هرز ≠ آباد
حرام و هرسلغتنامه دهخداحرام و هرس . [ ح َ م ُ هََ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بیهوده . باطل . نفله . تباه . و در لازم و متعدی با شدن و کردن صرف شود.
نفله کردنلغتنامه دهخدانفله کردن . [ ن ِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، تلف کردن . نه به موقعخود صرف کردن . در غیر محل خود یا در کار غیر مفیدی صرف کردن . بی نتیجه از میان بردن . (یادداشت مؤلف ).
نفله شدنلغتنامه دهخدانفله شدن . [ ن ِ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، از میان بشدن . مردن . بی فایدتی تلف شدن . مردن نه برای مقصدی . (یادداشت مؤلف ). || نه به موقع خویش صرف شدن مال . بیهوده خرج شدن . به مصارف بیهوده به کار رفتن . (یادداشت مؤلف ).