نقادیلغتنامه دهخدانقادی . [ ن َق ْ قا ] (حامص ) سره کردن پول و خوب را از بد جدا کردن . (ناظم الاطباء). عمل نقاد. رجوع به نقاد شود. || سخن سنجی . نقد. ناقدی . رجوع به نقد شود.
نقدیلغتنامه دهخدانقدی . [ ن َ ] (اِخ ) جعفر (شیخ ...) بن محمد، معروف به نقدی ، از فقها و علمای امامیه و از شاعران معاصر عرب است ، و به سال 1370 هَ . ق . در نجف در گذشت . از اشعار اوست :نعم لیس فی هذی الحیاة نعیم ولکنما فیها اذی و هموم قرأت کتاب ا
نقدیلغتنامه دهخدانقدی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به وجه نقد. ضد جنسی . معاملتی که پولش نقداً و فی المجلس پرداخته شود. مقابل وعده ای و نسیه . || معامله ای که در آن مقابل تحویل دادن متاع پول نقد بپردازند و دریافت دارند. مقابل پایاپای و تهاتری . || نقدی گماشته ؛ گماشته ٔ خزانه دار. (ناظم الاطباء)
نقدیلغتنامه دهخدانقدی . [ ن ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دودانگه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 529).
نقدیلغتنامه دهخدانقدی . [ ن ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
نقدیلغتنامه دهخدانقدی . [ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشکین شرقی بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. در 30هزارگزی شمال شرقی مشکین شهر، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 1472 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود سبلان تأمین می شود. و م
خرده یابیلغتنامه دهخداخرده یابی . [ خ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ریزه یابی . نکته گیری . || عیب جویی . || نقادی .