نقاوهلغتنامه دهخدانقاوه . [ ن َ / ن ُ وَ / وِ ] (از ع ، اِ) برگزیده و خلاصه . (غیاث اللغات ). گزیده . پسندیده . نقوه . بهین چیزی . خیار مال . بهترین چیز. (یادداشت مؤلف ) : خراسان که خلاصه ٔ بیضه ٔ دولت
نقاوةلغتنامه دهخدانقاوة. [ ن ُ وَ ] (ع اِ) برگزیده . خلاصه . (آنندراج ). رجوع به نَقاوَةشود. || گیاهی است شور که بدان جامه شویند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، نقاوی . || (مص ) نقاء. نقائة. نقایة. نَقاوَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به نقاء و نَقاوَة شود.
نقاوةلغتنامه دهخدانقاوة. [ن َ وَ ] (ع اِ) بهین . (دهار). خیار و خلاصه ٔ چیزی . (از اقرب الموارد). برگزیده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نقوة. نقایة. (منتهی الارب ). نُقاوَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نقاة. (اقرب الموارد). ج ، نقا، نقاء. رجوع به نقاوه شود. || (م
نکوگویلغتنامه دهخدانکوگوی . [ ن ِ ] (نف مرکب ) خوش سخن . خوش گفتار. که سنجیده و پسندیده گوید. که درست و صواب گوید : تو چندان که باشی سخن گوی باش خردمند باش و نکوگوی باش . فردوسی .با مردم نکوگوی دژم مباش . (منتخب قابوسنامه ص <span cla
نقاوتلغتنامه دهخدانقاوت . [ ن َ وَ ] (از ع اِمص ) پاکیزگی . (غیاث اللغات ). نقاوة. رجوع به نقاوة شود. || (مص ) پاک شدن . (یادداشت مؤلف ). نقاوة. رجوع به نقاوة شود.
نقاءلغتنامه دهخدانقاء. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نقاوة. رجوع به نقاوة شود. || ج ِ نقایة. رجوع به نُقایَة شود.