نقرسلغتنامه دهخدانقرس . [ ن ِ رِ ] (ع اِ) ورمی است در مفاصل با درد. (از مفاتیح ). درد پای . (زمخشری ) (مهذب الاسماء).نام دردی است که شدید باشد و خاص به انگشتان پای و شتالنگ پیدا می شود. (غیاث اللغات ). آماسی است و درد بند شتالنگ و بند انگشتان پا و اکثر اهل نعمت را عارض شود یا در مفصل پاشنه ٔ
نقرسفرهنگ فارسی عمیدورم، آماس، و درد شدید که غالباً در اثر پرخوری و حرکت نکردن و اختلال عمل کبد و بالا رفتن اسیداوریک خون و جمع شدن املاح در مفصل انگشت پا تولید میشود.
نقرسفرهنگ فارسی معین(نِ رِ) [ ع . ] (اِ.) مرضی است مزمن و غالباً ارثی که به شکل التهاب مفصل شست پا به طور ناگهانی بروز می کند؛ داءالملوک .
نقریسلغتنامه دهخدانقریس . [ ن ِ ] (ع ص ) طبیب حاذق بسیارنظر دقیقه شناس . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). طبیب حاذق ماهر بسیار دقیق . (ناظم الاطباء). بجشک (پزشک ) دانا. (مهذب الاسماء). نقرس . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (متن اللغة). || رهنمای ماهر. (منتهی الارب ). راهنمای ماهر با جودت رای . (ناظ
نکریشلغتنامه دهخدانکریش . [ ن ِ ] (معرب ، ص مرکب ) ابن خلکان گوید: کلمه ٔ فارسی است به معنی تازه خط، از نیک به معنی جید و ریش به معنی لحیه . (یادداشت مؤلف ).
رژیم نقرسgouty dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیمی که در آن برای تسکین عوارض نقرس مصرف غذاهای نیتروژندار و بهویژه غذاهای پوریندار محدود میشود
رژیم نقرسgouty dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیمی که در آن برای تسکین عوارض نقرس مصرف غذاهای نیتروژندار و بهویژه غذاهای پوریندار محدود میشود
متنقرسلغتنامه دهخدامتنقرس . [ م ُ ت َ ن َ رِ ](ع ص ) این کلمه در تاریخ بیهقی چ ادیب ص 103 آمده ودر حاشیه همین صفحه اضافه شده «در همه ٔ نسخ منقرس است اما قاعده ٔ عربیت متنقرس استوارتر می نماید». -انتهی . دارای بیماری نقرس . نقرسی : ایشان
منقرسلغتنامه دهخدامنقرس . [ م ُ ق َ رِ ] (ع ص ) مبتلا به نقرس . (یادداشت مرحوم دهخدا): و قد یتخذ من هذا الحجر اجران فیضع فیه المنقرسون ارجلهم . (ابن البیطار) (یادداشت ایضاً).
رژیم نقرسgouty dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیمی که در آن برای تسکین عوارض نقرس مصرف غذاهای نیتروژندار و بهویژه غذاهای پوریندار محدود میشود