نقره کوبلغتنامه دهخدانقره کوب . [ ن ُ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) سیم کوفت . نقره کوفت . یشار. مفضض . مرصع به نقره . با میخ های سیمین آذین شده .(یادداشت مؤلف ). || (نف مرکب ) که نقره بر چیزی کوبد. که اشیاء را با قطعات نقره زینت دهد.
نقره کوبفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه مفتول یا پولک نقره بر اشیا نصب میکند.۲. (صفت مفعولی) چیزی که بر آن مفتول یا پولک نقره کوبیده باشند.
تاسماهی ناکاریAcipenser naccariiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ تاسماهیان و راستۀ تاسماهیسانان و بالاراستۀ بالهشعاعیداران که اندازۀ پوزهاش متوسط، اما بسیار عریض و در انتها مدور است
نقّارهnaker, nacara, naqqarahواژههای مصوب فرهنگستانسازی کهن و شرقی از خانوادۀ پوستصداها، معمولاً بهصورت جفت، با کوکهای متفاوت
نقرهلغتنامه دهخدانقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ) فلزی قیمتی سپیدرنگ که از جهت ارزش پس از زر قرار دارد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیم خالص گداخته که انفغده نیز گویند. (ناظم الاطباء). سیم . لجین . ورق . غرب . سیم گداخته . (یادداشت مؤلف ) :</sp
نقرهلغتنامه دهخدانقره . [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) نقرة. مخاصمت در کلام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نِقرَة شود : چون خواجه عماد [ را ]همه وقت نقره ای با شیخ بود. (مزارات کرمان ص 22).
نقرهلغتنامه دهخدانقره . [ ن ِ رَ / رِ ] (اِ) زیره ٔ رومی .کرایا. کراویه . نانخواه . (برهان قاطع) (آنندراج ).
نقره کوب کردنلغتنامه دهخدانقره کوب کردن . [ ن ُ رَ /رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نقره چیزی را آذین کردن .
یشارلغتنامه دهخدایشار. [ ی َ ] (اِ) سیم کوفت بود. (لغت فرس اسدی ). نقره کوب . این کلمه را بشار و نثار و سِوار به معنی دستبند و فشار خوانده اند و معانیی برای آن تراشیده اند. (یادداشت مؤلف ) : هنوز پیشرو هندوان به طبع نکردرکاب او را نیکو به دست خویش یشار. <p
مفضضلغتنامه دهخدامفضض . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (ع ص ) سیم اندود. (صراح ). سیم اندود کرده شده . (آنندراج ).سیم اندود. نقره گین . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب نقره داده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سیم کوفت . (صراح ). مرصع به نقره . (ازاقرب الموارد). نقره کوب . (یادداشت به خط مر
سیم کوفتلغتنامه دهخداسیم کوفت . (ن مف مرکب ) سیم کوفته . گل و بته که از نقره بر رکاب و کمر و امثال آن کوفته باشند. نقره کوب . لگام سیم کوفت : و اسبی بلند برنشستی و با بناگوشی و زیربند و پاردمی و ساخت آهن سیم کوفت سخت پاکیزه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir="ltr
نقرهلغتنامه دهخدانقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ) فلزی قیمتی سپیدرنگ که از جهت ارزش پس از زر قرار دارد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیم خالص گداخته که انفغده نیز گویند. (ناظم الاطباء). سیم . لجین . ورق . غرب . سیم گداخته . (یادداشت مؤلف ) :</sp
نقرهلغتنامه دهخدانقره . [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) نقرة. مخاصمت در کلام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نِقرَة شود : چون خواجه عماد [ را ]همه وقت نقره ای با شیخ بود. (مزارات کرمان ص 22).
نقرهلغتنامه دهخدانقره . [ ن ِ رَ / رِ ] (اِ) زیره ٔ رومی .کرایا. کراویه . نانخواه . (برهان قاطع) (آنندراج ).
نقرهلغتنامه دهخدانقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (ع اِ) چاهک ،خصوصاً چاهک پس گردن انسان در منتهای سر. (غیاث اللغات ). نقرة. مغاک . (یادداشت مؤلف ). نقره ٔ قفا؛ مغاک پس گردن را گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به نُقرَة شود : عصابه ٔ یمان برس
نقرهفرهنگ فارسی عمیدفلزی سفیدرنگ، براق، چکشخور، و رسانای قوی حرارت و الکتریسیته که در حرارت ۹۲۴ درجۀ سانتیگراد ذوب میشود که میتوان از آن ورقههای نازک یا مفتولهای باریک درست کرد و برای ساختن مسکوکات، ظرفهای گرانبها، و آبنقره دادن به فلزات به کار میرود و برای محکمتر شدن آن را با مس ترکیب میکنند و بهصورت آلیا
چوپانقرهلغتنامه دهخداچوپانقره . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه . دارای 185 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصولش غلات ، کشمش ، بادام و زردآلو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
جنقرهلغتنامه دهخداجنقره . [ ج ِ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 49هزارگزی جنوب مراغه و 2هزارگزی شمال راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. موقع آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه
سنقرهلغتنامه دهخداسنقره . [ س ُ ق ُ رَ / رِ ] (اِ) مرغی است که آن را کلاغ سبز گویند و به شیرازی کاسه شکنک خوانند. گویند گوشت او سمیت دارد. (برهان ) (آنندراج ).
سنگ نقرهلغتنامه دهخداسنگ نقره . [ س َ ن ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 283 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
نقرهلغتنامه دهخدانقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ) فلزی قیمتی سپیدرنگ که از جهت ارزش پس از زر قرار دارد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیم خالص گداخته که انفغده نیز گویند. (ناظم الاطباء). سیم . لجین . ورق . غرب . سیم گداخته . (یادداشت مؤلف ) :</sp