نقاطلغتنامه دهخدانقاط. [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) نقطه گذارنده ٔ بر حرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه کراسه را نقط زند. (مهذب الاسماء). نقطه زن . نقطه کننده . (فرهنگ خطی ). نقطه نهنده .
نقاطلغتنامه دهخدانقاط. [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نقطه . رجوع به نقطه شود. || قطعات پراکنده : نقاط من الکلام و نقط؛القطع المتفرقة منها. (منتهی الارب ). || نواحی . مناطق . مواضع: نقاط گرمسیر، نقاط سوق الجیشی .
انمجاجلغتنامه دهخداانمجاج . [ اِ م ِ ] (ع مص ) چکیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ترشش : انمجت نقط من القلم ؛ ای ترششت . (از ناظم الاطباء). پاشیده شدن مداد از قلم . (تاج المصادر بیهقی ). چکیدن مداد از قلم . (آنندراج ).
بدخوانلغتنامه دهخدابدخوان . [ ب َ خوا / خا ] (ن مف مرکب ) خطی که خوب خوانده نشود. (آنندراج ) : جوهر از تیغ زبان شد ریخت تا دندان مراگفتگو شد همچو سطر بی نقط بدخوان مرا.محمدرفیع واعظ (از آنندراج ).
میم کردنلغتنامه دهخدامیم کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شکل «م » درآوردن . دهان تنگ را از هم گشودن . لبها را به شکرخنده گشودن : بخنده عقیقین نقط میم کردشباهنگ در میم دو نیم کرد.اسدی (گرشاسب نامه ص 29 متن و حا