نمایشلغتنامه دهخدانمایش . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر و مصدر دوم از نمودن . فعل نمودن . عمل نمودن . (یادداشت مؤلف ). ارائه . عرض . (یادداشت مؤلف ). نشان دادن . (فرهنگ فارسی معین ) : <
نمایشدیکشنری فارسی به عربیاداء , استعراض , تسلية , تعرض , تقديم , تمثيل , شعلة ضويية , ظهور , عرض , مسرحية , مظاهرة , معرض , منظر
نمایشدیکشنری فارسی به انگلیسیdemonstration, display, drama, dramatization, effect, entertainment, exhibit, exhibition, exposure, heatre, impression, parade, play, presentation, presentment, program, programme, projection, screening, show, showing, theater, run
نمازفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) عبادت مخصوص و واجب مسلمانان که شامل اقامه و حمد و سوره و ذکر تسبیحات واجبئ است و پنج بار در شبانهروز به جا میآورند.۲. (اسم مصدر) پرستش؛ نیاز؛ سجود؛ بندگی و اطاعت.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] تعظیم کردن در مقابل کسی.⟨ نماز آیات: (فقه) نمازی که پس از وقوع حادثۀ وحشتانگیز ما
نمازلغتنامه دهخدانماز. [ ن َ ] (اِ) خدمت و بندگی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا). خدمتکاری . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بندگی . اطاعت . فرمان برداری . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || سجده . (رشیدی ). سجود. (برهان قاطع) (انجمن آرا).سر به زمین نهادن . (آنندراج ). سرفرودآوری
چتربالپَری نمایشی،چتربال نمایشیparagliding aerobaticsواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مواد چتربالپَری که در آن شرکتکنندگان به حرکات نمایشی و جولان هوایی میپردازند
نمایشیلغتنامه دهخدانمایشی . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ] (ص نسبی ) درخور نمایش . اهل نمایش . (یادداشت مؤلف ).
نمایشنامهلغتنامه دهخدانمایشنامه . [ ن ُ /ن ِ / ن َ ی ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پیس تآتر. (یادداشت مؤلف ). نوشته ای که برای بازی کردن در تماشاخانه تحریر شود و هنرپیشگان از روی آن سخن گویند و حرکات
نمایشگاهلغتنامه دهخدانمایشگاه . [ ن ُ / ن ِ / ن َی ِ ] (اِ مرکب ) تآتر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تماشاخانه شود. || معرض . عرضه گاه . (یادداشت مؤلف ). محل نمایش دادن . جای جلوه دادن . || محلی که متاعهای بازرگانی ، محصولات کشاورز
exhibitedدیکشنری انگلیسی به فارسیبه نمایش گذاشته، نمایش دادن، ارائه دادن، ابراز کردن، در معرض نمایش قرار دادن
نمایشیلغتنامه دهخدانمایشی . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ] (ص نسبی ) درخور نمایش . اهل نمایش . (یادداشت مؤلف ).
نمایشنامهلغتنامه دهخدانمایشنامه . [ ن ُ /ن ِ / ن َ ی ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پیس تآتر. (یادداشت مؤلف ). نوشته ای که برای بازی کردن در تماشاخانه تحریر شود و هنرپیشگان از روی آن سخن گویند و حرکات
نمایش دادنلغتنامه دهخدانمایش دادن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن .در انظار گذاشتن . به چشم مردم کشیدن . تظاهر کردن .
نمایش کردنلغتنامه دهخدانمایش کردن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جلوه کردن : دگر شب نمایش کند پیشترتو را روشنائی دهد بیشتر. فردوسی . || نمودن . راه نمائی کر
نمایش خانهلغتنامه دهخدانمایش خانه . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تآتر. (یادداشت مؤلف ). تماشاخانه .
کورنمایشلغتنامه دهخداکورنمایش . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ] (ص مرکب ) تاریک . (آنندراج ). تاریک و تیره و مظلم . (ناظم الاطباء).
پرنمایشلغتنامه دهخداپرنمایش . [ پ ُ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ] (ص مرکب ) با ظاهری فریبنده : همه آزمایش همه پرنمایش همه پردرایش چو گرگ طرازی (؟).(از تاریخ بیهقی ).
پیشنمایشpreviewواژههای مصوب فرهنگستاننمایش فیلم برای گروهی منتخب از منتقدان و نویسندگان و دیگر دستاندرکاران سینما، بهمنظور ارزیابی واکنش آنها